نگاهشو به جیایی داد که کلا پرته گوشی بود سرشو نزدیکه گوشش برد محکم گازش گرفت
°آخخ..چیکار می کنیی؟!
کوک از قیافه متعجب و عصبانی جیا خندش گرفت
+ببخشید..
°مگه من دوست دخترتم ک گوشمو گاز میگیری...لعنت
+چییی معلومه که نه دوست دختره من باید خوشگل یاشه میدونی..جیا شوکه پوزخنده صداداری زد
°هه...خدای من ..چی میشنومم از من زیباتر توی این دنیا وجود خارجی هم نداره...هه
+اونوقت..کی اینو گفته؟؟
°تمام دنیا طرفدارای میلیونیم
+من که نمی گم
°بنظرت نظرتو برام مهمه مستر اس(آقای الاغ)کوک قیافه حق به جانبی گرفت و گفت
+نظره خودم برام مهمهجیا نگاه وات ده فاکی بهش انداخت
°برو بابا
بعدشم لیوان قهوه اش رو برداشت و رفت توی اتاقشصبح خانواده جئون هم با خاطرات قدیم مادروپدر گذشت....البته بدون جیا.
***
با دیدن جیمینی که نشسته و داره آبمیوش رو میخوره و موهاشو فر کرده خندید و مثله همیشه فکرای پلیدش توی ذهنش پدیدار شدن و احاطش کردن پس اروم جلو رفت موهای جیمین رو خراب کرد
«هعی هعیی ...چیکار میکنیی؟!»
جیمین درحالی که آبمیوش رو از حوله موهای خراب شدش رو پیراهنش میریخت رو کنترل میکرد گفت+یه سلام کنی بد نیستاا
کوک با طعنه گفت و جیمین با چشمای اتیشی جلو اومدو یقه ی جونگکوک رو چسبید«هعی..واقعا با این وضعی که وارد شدی انتظار سلام داری الان باید بفاکت بدم»
کوک همینطور که میخندید و سرشو عقب برده بود ادای فکر کردن دراورد
+هووم..فکر نکنم ارضا شم آخه بیبی چیمیون یکم زیادی مینه(کوچیک)منصفانه نیست
جیمین چشم غره ایی تحویلش داد و یقه شو ول کرد
«حالا نه که خودت بیگوالاعظمی(بزرگ اعظم وجدانن این چ اسمیه😂)
همینطور که پوزخنده کوچیکی کنار لبش بود گفت و دستشو به پیراهنش کشید که کوک روی کولش پرید
+اه...حسش میکنی اره...هومم فک کنم داره بیدار میشه
جیمین کوک رو از کولش پایین انداخت و گفت
«هعیی بهش بگو بخوابه...رو من امتحانش نکن لدفن»
جونگکوک رو به شلواره خودش بخوابه ایی گفت و روبروی جیمین رو صندلی چوبی خوش ساختی که تقریبا همیشه جای خودش بود نشست
+خب چخبر؟چخبر از کمپانی؟!
«اهه نپرس از کمپانی با اون رییسه دیوونش»
+چراا؟!
«با این اخلاقه گندش همه رو داغون میکنه من نمی دونم چطور با خانوادش میخواد سر کنه بیچاره زنی ک این شوهرش میشه»
+خخخخهعهجیمین چشماشو ریز کرد و به جونگو نگاه کرد
....]]
سلام سلام به بستنیاای خودمم
اینم پارت دومم...میشه دوسش بدارید؟!...
ولی واقعا فیکه قشنگیه...بخونیدش
واگه بعضی وقتا توی پارتای جلوتر بین اپ ها وقفه افتاد نگران نباشید ما فیک رو ول نمیکنیم بلکه این فیک هنوز کامل نشده و برای همین...
و اگه اشکالی چسزی دیدین توی متن بگید
انتقاداتتون رو بگید اگه از طرز نوشتن یا هر چیزه دیگه خوشتون نمیاد بگین تا بتونیم تغییرش بدیم و اگه یکم پارتا کوتاهن ببخشید به مرور بیشتر میشه...
انی وی لاو یو عال...]]💜
YOU ARE READING
You inside Me..]]
Fanfiction«تو چیکارشی..پدرشی؟» مرد با طعنه گفته و باعث شد تهیونگم پوزخند بزنه «فکر نمیکنم اینقدر قیافم پیر بزنه که پدرش باشم اما...میشه گفت پدرشم...چون بعضی وقتا ددی صدام میکنه» (¬_¬)ノ وضعیت آپ:۲۳ هرماه(به اونوری) کاپل:ویکوک کاپل فرعی:سپ نویسنده:اما و آندیا ژ...