- جونگکوک...
به آرومی زمزمه کرد و نگاهش رو به همسرش داد که با بالاتنهای برهنه، پشت بهش دراز کشیده بود.
نور کم لامپهای نئونی شهری که از پشت پارچه نازک پرده به اتاق میتابید، بهش کمک میکرد تا تتوهای در هم پیچخورده روی کتفش رو ببینه.
وقتی متوجه شد که اون قرار نیست جوابش رو بده، کلافه خودش رو روی تخت جلوتر کشید و بهش نزدیکتر شد.
به آهستگی لبهاش رو به لاله گوش جونگکوک کشید و پچپچ کرد: جونگکوک! میدونم بیداری!
لرزی که از تن پسر رد شد رو احساس کرد و به حساس بودنش خندید.
جونگکوک بدون اینکه برگرده، دستش رو عقب برد و با سیخونکی به پهلوی قلقلکی تهیونگ، اون رو از خودش دور کرد.
- حرف نزن... میخوام بخوابم.
تهیونگ با تکیه به آرنجش خودش رو بالا کشید و به چشمهای بسته پسر نگاه کرد.
- خودت دیشب گفتی صدام برات مثل لالایی آرامش بخشه!
چشمهاش رو برای چشمغره رفتن به پسر بالای سرش باز کرد و خودش رو از اون فاصله داد.
- این مال قبل از این بود که جلو چشم خودم با یه نفر دیگه لاس بزنی!
با گرفتن بازوی عضلهای و جوهری جونگکوک اون رو سر جاش برگردوند.
- برای بار هزارم دارم بهت میگم... من با کسی لاس نزدم... اون گفت عطرت خوش بوئه، منم گفتم مرسی، همین!
سمت همسرش برگشت و انگشت اشارهاش رو جلوی صورت اخموش تکون داد.
- فقط نگفتی مرسی... از اون لبخندهای مستطیلیت هم بهش زدی.
نگاهش رو از چشمهای تخس و گرد پسر که توی تاریک برق میزد گرفت و به انگشتی که جلوش تکون میخورد، داد.
توی یک حرکت غیر قابل پیشبینی سرش رو جلو برد و انگشت جونگکوک رو دندون گرفت.
- آیییییی... یااااا ول کن انگشتمو! کندیش!
با خنده دندونهاش رو از انگشت استخوانی پسر جدا کرد و خودش رو جلو کشید و با جا کردن سرش توی گودی گردن جونگکوک چشمهاش رو بست.
همینطور که دستش رو دور کمر تهیونگ حلقه میکرد، زیر لب مشغول غرغر کردن شد.
- با اون مرتیکه نچسب لاس زدی، جلوی دخترا بهم گفتی از بس میخوری مثل بشکه شدی و حالا هم انگشت نازنیمو دندون گرفتی...
نیشگون ریزی از پهلوی پسر توی بغلش گرفت و ادامه داد: حواست باشه کیم تهیونگ! چوب خطهات دارن پر میشن.
برای تلافی، پیرسینگ میلهای نوک سینه جونگکوک رو کشید و آخش رو دراورد.
- اولا که اون مرتیکه نچسبی که میگی، سرپرست تیم داروسازیه و منم اصلا باهاش لاس نزدم، فقط مودب بودم...
YOU ARE READING
● SHALL WE TOSS A COIN? ● ONE SHOT
Fanfiction"سکه بندازیم؟" -هنوز که سکه ننداختیم! - انگار که خیلی هم فایده داره! الان دقیقا پنج هفتهست که فقط شیر میاد! - یااا... خب به من چه ربطی داره؟ احتمال یک دومه! - منم نگفتم به تو ربط داره... گفتم برای فردا، کونم رو سالم نیاز دارم. ژانر: روزمره/ فلا...