part 15

302 56 3
                                    

#jimin
دوسال بعد:
با فهمیدن اینکه کجا دقیقا اجرا داریم بغض بدی توی گلوم نشست
با اخم سمت تهیونگ برگشتم
_توعه لعنتی دقیقا داری موقعی که گریم میشم بهم میگی؟
اه لعنتی من حتی از دوسال پیش فراموش کردم...
+بابا آروم باش ناموصا دوسال گذشته هنوزم نمیکشی بیرون
فک میکنم الان نامجون بچه ام داره
با حرص نگاش کردم
+عام ببخشید منظوری نداشتم
هنوز بغض توی گلوم سنگینی میکرد
دستامو گذاشتم رو سرم اشکامو ریخت پایین
_لعنت بهت...لعنت بهت کیم نامجونننن
با دادی ک زدم استف رفت عقب دستمالو روی صورتم کشیدم
+جیمین خواهشا تمومش کن...دارن نگات میکنن لعنتی
برگشتم نگاش کردم
_تهیونگ خوشحال میشم ازین اتاق کوفتی بری بیرون
هنوز گریم میگرفت هیچیم دست خودم نبود استف با دستمال اشکامو پاک میکردم سعی کردم آروم باشم
بعد از کمی گریم کردن و میکاپ از جام پاشدم
دوسال میگذشت ولی هنوزم با یادآوریش قلبم بدرد میاد
نفسمو دادم بیرون بیا چیزی یادت نیاد پارک جیمین
بیا گند نزن
روی استیج بودیم درست شش نفرمون
نفس آرومی کشیدم بعد از معرفی و یسری حرفا اجرای اهنگارو شروع کردیم
حرفایی ک بهم میزد تو گوشم بود
با یادآوری اینکه رو همین صحنع باهم اجرا داشتیم بغض
بدی راه گلومو گرفت دستامو گذاشتم روی چشمم به سمت پایین رفتم زانوهامو روی زمین گذاشتم اشک ریختم
این بغض لعنتی تموم نشدنی بود
نفسمو دادم بیرون یاد همه اتفاقاتی که تو بودنش بود افتادم
________________
چندساعت از تموم شدن اجرا گذشته بود روی صندلی نشستم به اعضا نگاه کردم زیاد تو‌جمع نمیومدم دیگ حالش نبود
اکثرا تو موود کم حرفی بودم
جین:یااا یه خبر فوق العاده دارم براتون
بهش نگاه کردم با خوردن ارنج یونگی به جین
جین نگاهی بهم انداخت
_بگو هیونگ
جین:حالا ک فک میکنم حرفی برای گفتن نداشتم
کنجکاو نگاش میکردم اخمام توهم رفت
_لطفا بگو‌جین در غیر اینصورت فکر میکنم یه غریبم
جین:اه احمق نباش فقط...فقط میخاستم بگم که
قبل اینکه جین چیزی بگه تهیونگ زودتر جواب داد
+عضو جدید قراره بیاد ینی نفر هفتم
تک خنده کوتاهی کردم
_اوه چه جالب مشتاقم هرچه زودتر این نفر هفتم رو ببینم
جین:اره مخشو بزن سینگل نمونی
_یااا هیونگ خودت بزن اگ راست میگی
جین نیشش تا بناگوش باز شد
جین:نمیخاد نگران من باشی
داشتم نگاش میکردم هر پنجتاشون به طرز عجیبی مشکوک بودن
فقط تهیونگ مضطرب به نظر میومد
سرمو روی میز گذاشتم...احمقانست اما منم برای دیدن یه فرد جدید استرس داشتم
_قراره دقیقا کدوم اتاق بمونه؟
جین:خب معلومه اتاق خودش دیگ همونی ک قب...
با گرفته شدن دهنش توسط تهیونگ ساکت موند لعنتی چیو مخفی میکنن
+منظورش نامجونه ارع میمونه اون اتاق
سرمو تکون دادم لعنتی اتاق نامجون؟
اونوقت اگ دلتنگش شدم نمیتونم برم اتاقش...
از همین الان از فرد جدید متنفرم
از رو صندلی پاشدم رفتم سمت اتاقش
داخل شدم عجیبه ک بعد دوسال هنوز عطرت تو این اتاقه؟
اما من هنوزم حسش میکنم
شکلات تلخ...
خنده آرومی کردم اوکی بیا یه اعترافی کنیم کیم نامجون
من دیگ دوست ندارم
فک میکنم عاشقتم
من اعتراف میکنم حسودیم میشه بکسی ک میاد تو اتاق تو...
دستامو مشت کردم برگشتم سمت پسرا
_نمیخاید وسایلای داخلشو بردارید؟
+نه بیخیال بعد برمیداریم
سرمو تکون دادم چرا انقد ریلکس بودن لعنتیا؟عادت کردن به فردی ک هیچ شناختی ازش نداری واقعا مزخرفه...

𝘽𝙤𝙪𝙣𝙙𝙡𝙚𝙨𝙨 𝙡𝙤𝙫𝙚Where stories live. Discover now