part 18

299 55 3
                                    


#namjoon
ادامه فلش بک:
سرمو روی میز گذاشتم...روزا مزخرف سپری میشد حتی توجه خاصی بهم نمیکرد
سرمو گرفتم بالا به استف نگاه کردم
داشت صحبت میکرد درمورد کارا و همونطور به گریم کردنش ادامه میداد از شیطتنتش خندم گرفت
چند دقیقه بود که حواسم به صحبتای اون دختر جوون بود... با ضربه ای که به مبل و اخی ک از دهن جیمین در اومد نگاهمو سمتش کشیدم
با اخم به من و دختر جوون نگاه میکرد
حسادت رو میشد از چشماش دید سعی کردم نخندم دستمو روی موهای دختر کشیدم
_واقعا ممنون حرفات دلنشین بود
صدای عصبی جیمین که تهیونگ رو صدا میکرد تو گوشم اکو میشد دیگ نتونستم خندمو کنترل کنم
+به چی میخندید دقیقا اقای کیم؟
برگشتم سمتش به صورت کیوتش که از حرص به قرمزی میزد نگاه کردم
_چیزی یادم اومد خندم اذیتتون میکنه اقای پارک؟
چش قره با مزه ای به دوتامون رفت و از اتاق خارج شد
__________________
#jimin
همه چی تا ورود اون احمق خوب بود
اما با وجود اون شخص تمام حواس نامجون به سمت حرفای بی مزه اون دختر که هر از چند گاهی بخاطر دل خودش لمسای مزخرف میکرد بدن نامجون رو رفت
دستمو بردم تو موهام از جام پاشدم ضربه نسبتا محکمی به مبل نزدیک خودمو خودش زدم
حواسش به من بود اما من بشدت میخاستم اون و دختر رو بکشم
چطور میتونی با یه استف جلوی من لاس بزنی
نفسمو دادم بیرون اون از کجا میدونست من هنوز روش حساسم
با برخورد دستش به موهاش عصبی تهیونگ رو صدا کردم
+تهیونـــــگ
چرا جواب رو نمیده؟با صدای خنده شخص آشنا حرصی برگشتم سمتش
+به چی میخندی دقیقا آقای کیم؟
_چیزی یادم اومد خندم اذیتتون میکنه اقای پارک؟
چش قره ای به دوتاشون رفتم از اون اتاق کذایی رفتم بیرون
+خیندم ایذیتیتین میکینه
داشتم غر میزدم که محکم برخوردم به شخصی سرمو اوردم بالا بله اقای سولمیت
+کدوم گوری هستی؟
ته:اووو خب حالا نفس بکش چته؟
+چرا هرچی صدات میکنم جواب نمیدی؟
ته:نمیدونستم باید همیشه پشت اتاق تو و نامجون باشم
زدم بهش امروز همه میخاستن رو مخم برن
+گمشو نمیخام ببینمت
از کنارش رد شدم باید هر چه زودتر ازونجا دور میشدم

𝘽𝙤𝙪𝙣𝙙𝙡𝙚𝙨𝙨 𝙡𝙤𝙫𝙚Where stories live. Discover now