کمی در جایش غلت زد. با وجود سر و صداها نمی توانست بخوابد. کلافه پتو را از روی سرش پایین کشید:"فاک...."
فریاد ناگهانی او پسر ایستاده کنار بخاری هیزمی را از جا پراند. کریس با موهایی آشفته و چشمانی سرخ از خستگی به او نگاه کرد:"او... شرمنده..."
سوهو لبخند زیبایی زد:"نه... مشکلی نیست"
کلافه در جایش نشسته بود که در اتاق یک ضرب باز شد:"هیونگ... بالاخره بیدار شدی... بیا ببین این موشهای کثیف چی از خونه دزدیدن..."
سهون با عصبانیت این خبر را داد. کریس چشمان به سمت سوهو چرخید. او با شرمندگی انکار کرد:"منو اونطوری نگاه نکنین... تقصیرمن نیست... من بارها بهشون گفتم این کارو نکنین"
بکهیون مقابل در اتاق کنار سهون قرار گرفت. پس گردنی محکمی به او زد:"به من میگی دزد؟ من از خونه ی مامان بزرگم بداشتم اینارو... تو بخوری دزد نیستی من بخورم دزدم؟"
چانیول کنار بکهیون ایستاد و دست در شانه اش انداخت. به صورت کج ایستاده پوزخندی به سهون زد:"نه دیگه بکی... هر چی آقا بگه همونه... الان ما بده ایم و اونا خوبه"صدای کای از ایوان خانه شنیده می شد:"یکم دیگه بگذره ما رو میبرین پیش پلیس میگین ما دزدکی رفتیم خونه بغلی... خیلی روتون زیاده خدایی"
کریس رو به بکهیون غرید:"این خونه در داره، میخواستی چیزی بخوری و برداری میومدی در میزدی و مثل آدم بر میداشتی... در ضمن تو اگه کارت بد نبود چرا داشتی در میرفتی؟"
سهون بعد از اتمام حرف برادرش دست به سینه نگاهی به بکهیون انداخت:"جوابی داری؟"
بکهیون نیشخند زد:"آره که جواب دارم... میخواستیم یکم بترسونیمتون...قیافه ی ترسیده اتون باحال بود..." به سمت چانیول برگشت و قهقهه زنان کف دستانشان را به هم زدند.چانیول خنده کنان گفت:"وای شب اول ، ریده بودینا... از پشت دیوار نگاتون میکردیم... قیافه ی کای... هاهاها"
کریس بدون جمع کردن جایش، بلند شد. به دنبال سیگار در جیبهای لباسش گشت. سوهو پاکت سیگار ر بدون زدن حرفی، به سمتش گرفت. نگاهی به او انداخت و زیر لب تشکر کرد. یک نخ سیگار را گوشه ی لبش گذاشت و با عبور از میان پسران پر سرو صدا به سمت ایوان خانه رفت. روی ایوان پر بود از خوراکی ها و کوله های سر و ته شده. کای میان اجناس دزدی نشسته بی حوصله به پر حرفی های بکهیون و دوستش گوش میداد. کریس فندک را مقابل سیگارش گرفته آن را روشن کرد. با اولین کامی که از سیگار گرفت، کمی مغزش کار افتاد:"بکی... یه چیز خنده دار دیگه ام میگم... الان همه بار و بندیلو جمع میکنیم میریم خونه ی شما... لااقل اونجا مدرن تره..."
بکی که امید برگشت دوباره به خانه شان را داشت، عصبی گفت:"چی؟ چرا؟"
سهون پوزخند زد:"چرا نداره... اونجا قطعا بهتر از اینجاس"
بکهیون حرص میخورد و چایول او را دعوت به آرامش می کرد. بعد از خوردن صبحانه ای که بیشتر در سکوت گذشت، پسرها، بخاری را خاموش کرده و خانه و آشپزخانه را برداشتن وسایلشان، خالی کردند.
STAI LEGGENDO
Whos there?/ کی اونجاست؟
Horrorنفرین ترس طلسم کینه زخمی سی ساله رازی کهن کسی از دنیایی بیگانه این راز را زمزمه میکند ناک ناک کی اونجاست؟