مادر ییبو از ژان خواسته بود که بیاد پیشش
معلوم نبود چه نقشه ای توی سرش راجب ژان داشت..!!
ژان هم ناچار به اونجا رفت
خونه ی بزرگ و تجملاتی داشتن و همین باعث شد تعجب ژان برانگیخته بشه..
رفتن داخل یه اتاق و مادرش درو بست
با لبخند رو به ژان گفت:«بشین»
ژان هم نشستمادرشم رو صندلی نشست و نفس عمیقی کشید
ژان استرس داشت
مادرش بدون مقدمه شروع به حرف زدن کرد:«چندوقته کنار پسرمی؟!»
ژان باتعجب به مادر چشم دوخت و گفت:«ببخشید منظورتون چیه؟!»
مادرش عینکشو درآورد و گفت:«خوب...از اینکه خودتو بزنی به نادونی و ندونستن خوشم نمیاد،درست و کامل حرف بزن،چرا چسبیدی به پسر من؟!»ژان سرشو پایین انداخت و نمیدونست در جواب چی بگه
بعد از کمی مکث گفت:«اگه تنها مشکلتون با من اینه،منم دست از سر پسرتون برمیدارم»
مادرش پوزخندی زد و گفت:«به همین راحتی؟!»
ژان متعجب نگاه کرد و پرسید:«بله؟!»
مادرش از کشوی پایینی میزش یه پلاستیک پر از پول درآورد و به ژان داد
بعد با لبخند به ژان نگاه و گفت:«بفرما،200میلیون پول کامل و درسته،اینو بگیر و دست از سر پسرم بردار و برو سر زندگی خودت»ژان با عصبانیت دستاشو مشت کرد و رو به مادر گفت:«من این پولو قبول نمیکنم،شما با پول نه میتونید کسیو بخرید نه میتونید کسیو از کسی جدا کنید،منم محتاج صدقه نیستم»
مادرش با لبخند مرموزی رو به ژان گفت:«از این حرفت پشیمون میشی شیائوژان..!»
و از اتاق بیرون رفت و درو قفل کرد
ژان سریع دوید سمت در و تلاش کرد تا درو باز کنه
ولی تلاشش بی فایده بود
با ناامیدی داد زد:«هیییی،کسی صدامو میشنوه؟!درو باز کنید،کمکککککک»ییبو سریع اومد رو به روی مادرش ایستاد و گفت:«درو براش باز کن،بذار بره»
مادرش با همون لبخند مرموزش گفت:«بهت گفته بودم یه روزی مجبور به ازدواج باهاش میشی،اگه میخوای اون پسر آزاد بشه،باید با دخترعموت ازدواج کنی»
وبعد تموم کردن حرفش، از پیشش رفت
ییبو ناچار روی زمین نشست و توی فکر فرو رفت
چیکار میتونه کنه؟!
باهاش ازدواج نکنه تا ژان اون تو بپوسه یا باهاش ازدواج کنه تا ژان آزاد بشه؟!آخر و عاقبتشون چی میشه؟!
ووت و کامنت فراموشتون نشه:)
ESTÁS LEYENDO
𝒎𝒊𝒓𝒂𝒄𝒍𝒆 𝒐𝒇 𝒍𝒐𝒗𝒆
Fantasíaژان یه پسر شیطونه که توی مدرسه عضو یه اکیپه اکیپی که شامل کیم تهیونگ،جانجانگکوک،پارکهوسوک،کیمسوکجین،پارکجیمین ومینیونگیهست اونا یه جورایی جزو پسرای شر دبیرستانشون به حساب میان و خوب همه اینو میدونن سر دسته ی تموم اون دردسرا ژان هست ولی چی میشه...