Pov Jimin
با حس شوری خون توی دهنش تازه متوجه شده بود که از استرس زیاد به جون لباش افتاده بود و پوست لبش را بی وقفه می کشید
سعی میکرد با نفس های آروم و کشیده خودش و آروم کنه
اصلا الان وقت استرس داشتن و نگران بودن نبود
به درب نقرهای چشم دوخت جایی که میتونست نتیجه سالها تلاش بی وقفش رو به نتیجه برسونه
ویولون توی دستش رو کمی فشار داد و نگاهش را بین منشی دفتر و افراد حاضر و اونجا چرخوند
از هر سنی آدم اونجا پیدا میشد که به دنبال هدف باش تا اینجا پرواز کرده بود
با شنیدن اسمش آب دهنشو آروم بورت داد و از صندلی بلند شد+ شماره ۴۸۸ پارک جیمین
دیدار اول خیلی تاثیر داره پس از لبخندی روی لباش جا بذاره
کت لی اش روی شونه هاش مرتب کردچند ضربه آروم به در زد
با شنیدن بفرمایید سعی کرد آرامش و حفظ کنه اعتماد به نفسش رو به دست بیاره
افراد حاضر توی اتاق از چهار نفر رد نمیکرد
نگاهش رو بینشون چرخوند و با دیدن فردی که اصلا انتظارشو نداشت نفس توی سینه اش حبس شد
پسر با لبخند ژکوندی بهش خیره شده بود یه جوری که انگار جیمین با ماشین از روش رد شده نه اون از روی جیمین
نفس عمیقی کشید و خودشو معرفی کرد
+ پارک جیمین هستم ۱۹ ساله از بوسان رشته موسیقی
خانم مو بلندی که کنار مرد نشسته بود تکونی به سرش داد که موهای لخته زن از روی شونه هاش لیز خورد و پشت کمرش افتاد
لباس ماکسی قرمز واقعاً زیبا بود
# خوب جیمین جان ... اینجا نوشته که شما نوازنده ویولون هستی
مدتی هم هست که به تدریس رقص میپردازیجیمین حرف های زن را تایید کرد و گفت: حدود دو سال و نیم میشه
برق کمرنگ از چشمای زن رد شد و با لبخندی گفت: برای مربی بودن سن کمیه ! پس از سنای خیلی پایینی شروع به رقصیدن کردی , چرا موسیقی و این حرفه؟!
جیمین لبخند آروم زد و شروع به صحبت کرد :
+ مادرم رقصنده بسیار ماهری بود از همون زمان بچگی ایم با دیدنش به این کار تشویق می شدم و ازش چیز های زیاد یاد گرفتم
با بالاتر رفتن سنم متوجه شدم که علاقه خیلی زیادی موسیقی و ابزار آلات موسیقی داشتم پس علاقمو دنبال کردم و الان اینجا هستمزیر چشمی نگاهی به مرد انداخت که در سکوت بهش خیره شده بود و هیچ چیز از چشماش نمیتونست بخونه
YOU ARE READING
Evil Beta|Verse|
Werewolfتهیونگ الفایی که اواخر دهه ی سوم زندگیشه و هنوز جفتشو پیدا نکرده ، اما دقیقا یه روز از روزای عادی زندگیش ، امگاشو میبینه ... یه پسر با موهای بلوند و زیبا ! چی میشه اگه توی لحظه آخر که امگا هم متوجه الفاش میشه سر و کله ی یه بتای احمق وارد زندگیش شه و...