🚫🚫🚫🚫
سلام
قبل اینکه بخونین بگم این یک چند شاتیه که من کاملش کردم و دو روز درمیون آپش میکنم تا تموم شه پس با خیال راحت بخونین..اگر خوشتون اومد ووت بدین و خوشحال میشم نظراتتونم بدونم. چه بد چه خوب💚🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫
"چقدر دیگه مونده ، یخ زدم لعنتی سرده!"
"جیمین.دهنتو ببند"
هوسوک گفت و به رانندگیش ادامه داد و به جیمین غرغرو توجه ای نکرد چون همینجوریش یک ساعت دیر کرده بودند.
پسر کوچیکتر چشم غره ای به هوسوک رفت و شالگردنش رو محکم تر به خودش پیچید.باید به حرف مامانش گوش میداد و لباسای گرم بیشتری برمیداشت..جیمین از کجا باید میدونست لندن انقدر سرده و قراره اب دماغش قندیل ببنده؟"چیم یه نگاه به جی پی اس بنداز ببین درست اومدیم؟اینجا همش باغه ، هیچ خونه ی ویلایی نمیبینم"
جیمین نگاهی به صفحه ی گوشیش کرد و گفت:
"اره درسته..دو کیلومتر جلوتر بپیچ سمت راست"
اون ها بعد دوبار خاموش کردن ماشین وسط جاده بالاخره رسیدن و خب واو..اون خونه ، خونه نبود..کاخ بود!
هردو پسر از ماشین پیاده شدن و همون لحظه مرد مسنی بهشون نزدیک شد:"سلام اقایون.به وایت سوان خوش اومدید"
هردو پسر کمی به رسم عادت خم شدند و سلام کردند.
نگاه جیمین به تابلوی اهنی زنگ زده ی بزرگی که توی خاک با میله های بلند دفن شده بود افتاد که با فونت زیبایی نوشته شده بود (white swan)
بخاطر کهنگی تابلو و پریدگی رنگ ، نوشته به خوبی مشخص نبود اما جیمین نگاه تیزی داشت.
مرد مسن که خودش رو والتر معرفی کرده بود..اون هارو به داخل راهنمایی کرد و ساک های هردو پسر رو به طبقه ی بالا برد.
هوسوک و جیمین معذب وسط سالن طویل ایستاده بودند و کمی بعد از رفتن والتر ، صدای جیر جیر پله هاخبر از پایین اومدن کسی میداد..نگاه هردو به سمت صدا کشیده شد..مردی با قد متوسط و شیک پوش درحال پایین اومدن بود و لبخند گرمی به لب داشت و باعث میشد جیمین ناخوداگاه لبخند بزنه..مرد مقابل دو پسر ایستاد دستش رو جلو برد و گفت:"سلام پسرا خوش اومدید..من مین یونگیم مالک وایت سوان"
"سلام اقای مین از دیدنتون خوشبختم..من پارک جیمینم. بهتون ایمیل زده بودم..و اینم دوست و همکارم جانگ هوسوک"
هوسوک هم متقابلا به یونگی دست داد و مرد با لبخند گفت:
"لطفا یونگی صدام کنین ، اینجوری حس میکنم خیلی پیرم"
جیمین لبخندی زد و هیچی نگفت که هوسوک شروع کرد:
"خیلی ممنون که قبول کردین باما همکاری کنین..ما فردا کارمونو شروع میکنیم"
YOU ARE READING
𝑺𝒚𝒎𝒑𝒉𝒐𝒏𝒚 𝑵𝑶.6
Fanfictionسمفونی شماره شیش: جیمین یک داشنجو فیلم سازیه که به طور اتفاقی توی توییتر با سوژه ی جذابی رو به رو میشه، یک عمارت هشتاد ساله که رازی رو با خودش حمل میکنه..راز عشق کیم تهیونگ و جئون جونگکوک. جیمین به صاحب فعلی عمارت یعنی مین یونگی ایمیل میزنه که مشتاق...