One Shot 6 (kookv)

2.7K 146 88
                                    

کوکوی
جونگکوک : تتو آرتیست
تهیونگ : دانشجو

جونگکوک کرم رو به آرومی روی تتوی مشتری کشید و با لذت به هنرنماییش نگاه کرد. یک ماه دیگه دقیقا 5 سال میشد که واسه‌ی اولین بار تتویی رو روی پوست یه نفر هک کرده،ولی گذشت این‌ همه مدت باعث نمیشد لذتی که موقع انجام این کارش تمام وجودش رو فرا میگرفت کم بشه.
دختر ریز اندامی که موهاشو به رنگ قرمز جیگری در اورده بود و روی لبش یه پیرسینگ داشت، با ذوق به تتوی وسط قفسه سینش نگاه کرد. دقیقا همین نگاهِ غرق لذت چیزی بود جونگکوک عاشقش بود، وقتی مشتری تتوش رو میدید و از این حد از ظرافت و زیبایی به ستوه میومد.
دختر به ارومی پوست حساس شده‌ی سینش رو لمس کرد و لب زد.

_ میخوام یدونه دیگم بزنم.

و با ذوق به جونگکوک نگاه کرد. جونگکوک لبخند کوچیکی تحویل دختر ذوق زده داد و آروم جواب داد.

_هر تعدادی که میخوای میتونم واست تتو بزنم ، ولی حواست باشه طرحی که انتخاب میکنی انقدری برات دوستداشتنی باشه که نخوای دو هفته دیگه ازش پشیمون بشی.

دختر سری تکون داد و زمزمه کرد.

_بنظرت چی خوشکله؟ میخوام زیر باسنم بزنم.

جونگ‌کوک که مشغول ضدعفونی وسایلش بود، بدون اینکه نگاهی به دختر بکنه، بی حس لب زد.

_گفتم که خودت باید انتخاب کنی.

بعد با دست به کتابخونه‌ی کنار اتاق اشاره کرد.

_ردیف دوم کتابخونه چند تا کتاب هست که پر از طرح‌های تتوعه، می‌تونی اگه بخوای از اونجا انتخاب کنی.

دختر از جاش بلند شد و به سمت کتابخونه کنار اتاق رفت. بعد از برداشتن چند تا از کتاب‌هایی که جونگ‌کوک گفته بود، روی کاناپه کنار اتاق نشست تا طرح‌های تتو رو چک کنه. بدون توجه یقه لباسی که هنوز باز بود و شرتک کوتاهی که پوشیده بوده، پاهای بلوریش رو روی همدیگه انداخت و جوری که همه جای بدنش معلوم بود، کمی جا‌به‌جا شد تا بهتر بشینه.
جونگ‌کوک انداختن نگاهی به دختر لب زد.

_بیرون از اتاق میتونی طرحتو انتخاب کنی، من مشتری دارم.

دختر هوفی کشید و سعی کرد مظلوم به نظر بیاد.

_نمیشه من همینجا بشینم؟ قول میدم ساکت باشم.

به چشم‌هایی که سعی میکرد باهاشون جونگ‌کوک رو تحت تاثیر قرار بده گفت و بهش خیره شد. جونگ‌کوک بازم بدون نگاه کردن به دختر، همینطوری که روپوش جدید رو برای مشتریِ بعدی از توی کشو در میاورد، گفت.

_نه نمیشه. مشتری‌هام حریم خصوصی نیاز دارم. تا نگفتم بیان بندازنت بیرون روی اعصاب من راه نرو و خودت مثل بچه آدم از اتاق کارم گمشو بیرون.

one shot (وانشات) Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora