24 آپریل 2024 ساعت 3:30 عمارت پارک بزرگ
آهنگ Lizz - hide and seek
ترس تو بند بند وجودش پراکنده شده بود. با بدن لرزون خودشو به کنار پنجره رسوند تا شاید هوای آزاد بتونه بهش تو فکر کردن برای پیدا کردن یه راه چاره کمک کنه؛ ولی با چیزی که تو حیاط دید لرزش دستاش چند برابر شد. یه فرد سیاه پوش با موهای صورتی با قدم های آروم به در نزدیک میشد.از همون فاصله میتونست پوزخند تحقیرآمیز اون مو صورتی رو ببینه.سریع پنجره رو بست و با عجله به سمت در ورودی رفت و در ورودی رو هم فقل گرد و پشت بهش تکیه داد. نفس راحتی که میخواست بیرون بده با قطع شدن یهویی تمام چراغای خونه تو گلوش گیر کرد.صدای پسر از پشت در باعث شد عرق سردی رو تیره ی پشتت به حرکت در بیاد:
-Ding dong I know you can hear me open up the door I only wanna play a little
دینگ دانگ میدونم که صدامو میشنوی درو باز کن من فقط میخوام یکم بازی کنم.
با شنیدن صدا مرد نگاه ترسیدشو به این طرف و اون طرف داد تا راهی برای فرار پیدا کنه اما با شنیدن تکیه ی بعدی آهنگی که پسر داشت میخوند چشماش به درشت ترین حالت ممکن در اومد:
-Ding dong you can't keep me waiting It's already too late for you to try and run away
دینگ دانگ تو نمیتونی منو منتظر بزاری همین الانم برای تو تلاش برای فرار دیره
-I see you through the window
من تورو اون طرف پنجره دیدم
-our eyes are locked together
چشمامون به هم قفل شد
-I can sense your horror
من میتونم ترست رو احساس کنم
-Though, I'd like to see it closer
به هر حال ترجیح میدم از نزدیک تر ببینمش( ترس رو)
واقعا ترسیده بود. اون پسرو میشناخت.میدونست چیز خوبی در انتظارش نیست.سریع به سمت راه پله های بالا شروع به دویدن کرد. با صدای شکسته شدن چوب سر جاش خوشش زد ولی به محض شنیدن صدای دوباره ی پسر با سرعت از پله ها بالا رفت:
-Ding dong here I come to find you hurry up and run
دینگ دانگ اومدم که پیدات کنم عجله کن و فرار کن
-Let's play a little game and have fun
بیا یه بازی کوچیک بکنیم و خوش بگذرونیم
-Ding dong where is it you've gone to?
دینگ دانگ تو کجا رفته ای؟
به بالای پله ها رسید و خودش رو داخل راهروی مخفی انداخت و لبخندی از این هوشش به خودش زد ولی به محض شنیدن صدای پای پسر از ادامه ی آهنگ رو لبش خشک شد:
-Do you think you've won?
آیا فکر میکنی برنده شده ای؟
-Our game of hide and seek has just begun
بازی قایم موشک ما تازه شروع شده است
-I hear your footsteps
من صدای قدم هاتو میشنوم
-Thumping loudly through the hallways
صدای بلند قدمات در گذر از راهرو
-I can hear your sharp breath
من میتونم صدای نفس های تیزتو بشنوم
-You're not very good at hiding
تو تو قایم شدن خوب نیستی
-Just wait you can't hide from me I'm coming
فقط صبر کن تو نمیتونی از دست من فرار کنی دارم میام
قطره های عرق بی مهابا از سر و روش چکه میکرد و نمیدونست چیکار کنه و کجا قایم بشه. فکری به سرش زد:میرم تو اتاق خوابم قایم میشم. فکرشم نمیتونه بکنه که من برم تو اتاق خواب خودم. با این فکر خودشو به سرعت به اتاق خوابش رسوند و نفسش قبل از اینکه بیرون بیاد تو گلوش گیر کرد:
-knock knock I am at your door now
ناک ناک من پشت در اتاقتم
-I am coming in no need for me to ask permission
من دارم میام داخل نیازی به اجازه گرفتن ندارم
چشمای بزرگ شدشو نو اتاق چرخوند. اشتباه کرده بود اومده بود تو اتاق ولی دیگه کاری نمیتونست بابتش بکنه. سعی کرد یه جا برای قایم شدن پیدا کنه. زیر تخت و نگا کرد. نه اونجا خیلی ساده بود. به جز کمد لباس جای دیگه ای برای قایم شدن نبود.ناچارا خودشو تو کمد انداخت و زانوهاشو تو بغلش جمع کرد و هنوزم امید داشت که پسر مو صورتی پیداش نکنه اما خودشم میدونست این یه آرزوی محاله:
-knock knock I'm inside your room now
ناک ناک من الان داخل اتاقتم
-Where is it you've hid?
تو کجا قایم شده ای؟
-Our game of hide and seek's about to end
بازی قایم موشک ما داره تموم میشه
-I'm coming closer
من دارم میام نزدیکتر
دستشو رو دهنش گذاشت تا صدای نفساش شنیده نشه. از پشت پسرو دید که داره نزدیک تخت خواب میره. خوب شد اونجا قایم نشدم.حرفی بود که تو ذهنش زد:
-looking underneath your bed but you're not here I wonder
درحال نگاه کردن زیر تخت خوابت هستم اما تو اینجا نیستی عجیبه
به خودش امید میداد که پسر حالا بیخیال میشه و میره اما ناگهان به سمت در کمد برگشت.برق اون چشمای صورتی تو اون تاریکی روح از تنش جدا کرد:
-Could you be inside the closet?
میتونی توی کمد لباس باشی؟
اولین قطره ی اشک از چشماش پایین افتاد و راه و برای بقیه ی قطره ها باز کرد. پسر قدم به قدم به کمد نزدیک میشد و سیل اشکاش با شدت بیشتری صورتشو طی میکردن.چشماشو بست و آرزوی کرد کاش میتونست برگرده و هیچوقت اون رفتارارو با پسر نداشت. با صدای باز شدن در کمد چشماشو باز کرد:
-Ding dong I have found you
دینگ دانگ من پیدات کردم
-Ding dong you were hiding here
دینگ دانگ تو اینجا قایم شده بودی
-Ding dong finally found you pear
دینگ دانگ بلاخره پیدات کردم گلابی( اینجا dear به معنای عزیزم به pear به معنای گلابی تغییر پیدا کرده)
-Ding dong looks like I have won
دینگ دانگ به نظر میرسه من بردم
-Ding dong pay the consequence
دینگ دانگ نتیجه رو بپرداز
میدونست دیگه راه فراری نداره. از همون اولم مشخص بود قراره چی بشه. دهنشو باز کرد و سعی کرد با التماس خودشو آزاد کنه:
-ترو مسیح بزار برم.
پسر انگار که چیزی نشنیده باشه با همون پوزخند تحقیرآمیز گوشه ی لبش گفت:
-Game over Dad
باختی پدر
بنگ. گلوله درست وسط پیشونی مرد نشست و خونش کل کمد و لباسای داخلش رو آلوده کرد. پسر مو صورتی بدون ذره ای توجه سر کلت صورتی خوشگلشو بوس کرد و همین طور که ریتمیک سوت میزد از خونه بیرون رفت.
YOU ARE READING
A bullet to confess💜
Randomکوک:جیمیییییییییین نهههههههههههه راه رفته رو برگشت و بالا سر پسری که حالا تیشرت سفیدش با خون تزیین شده بود زانو زد: کوک:نه نه نه جیمین نه....... حواسی که کاملا متمرکز اخرین گانگستر شده بود با صدای داد اون کله خرگوشی و شنیدن اسم معشوقش به همراه یه ن...