First Meet 2

89 23 19
                                    

در حال حرف زدن وارد سالن تمرین شدن.
*های های های گردوی متحرک. مگه قرار نبود زود بیاید, هااان؟؟ دو ساعته کجا موندی؟؟
با صدای جیغ جیغای هوسوک،تهکوک که در حال گرم کردن بودند از حرکت واستادن.
~چشمم روشن، حالا صداتو برا من میبری بالا سنجاب خنگول؟؟ هان؟؟ بگم حقوقتو نصف کنن؟؟ بگم با تیپا بندازنت بیرون؟؟
هوسوک قیافه ی ترسیده ای به خودش گرفت:
*وااای نه تروخدا ترسیدم.
بعد با قیافه ی از خودراضی ای ادامه داد:
*تو منو بندازی بیرون اخه کی دیگه پیدا میشه تو این کمپانی به درد نخورت برات اهنگای قشنگ قشنگ بسازه هان؟؟
~کی؟؟ اوناها یونگی و نامجون.
هوسوک با قیافه ی وا رفته ای به یونجون نگاهی انداخت و با لکنت جواب داد:
*ها.... راس میگی. حواسم به این تنه درختای بی خاصیت نبود.... خ... خب... خب... اها( چهره ی پیروزی به خودش گرفت)دیگه کسی نیست به کارآموزات رقص حرفه ای یاد بده، برات طراحی رقصای قشنگ قشنگ انجام بده. بازم داری همچین آدمی؟؟
~نه این یکی رو قبول دارم. تو بهترین مربی و طراح رقصی.
جین بی توجه به بحث اون چهار نفر به سمت تهکوک رفت که در حال پچ پچ بودند.
/مینی کو؟
تهیونگ قیافه ی هیجان زده ای به خودش گرفت و با انگشت به تپه ای از وسایل اشاره کرده که کپه ای موی نقره ای از وسطش بیرون زده بود.
~پس کو اون دوستت؟؟
جین تک خند کوتاهی زد و با دست به کپه وسایل اشاره کرد:
/همونطور که گفتم یکم خجالتیه.
پی دی نیم و سه تفنگ دار با قیافه ای وات د فاک طور به جین نگا کردن. ظاهرا هنوز متوجه قضیه نشده بودن. جین چشمی چرخوند و با لبخند گفت:
/مینی.... بیا بیرون خجالت نکش.
همین جمله کافی بود تا کوه وسایل تکون بخوره و کمی بیشتر پایین بره.
نامجون و هوسوک با دیدن تکون خوردن کوه وسایل جیغ فرا بنفشی کشیدن و همدیگه رو بغل کردن.
*یا جد سادات. تکون خورد.
! به نظرت چی اون زیره؟؟
یونگی با خباثت تمام سرشو بین سر نامهوپ برد و با صدای آروم مثل تو فیلمای ترسناک شروع به صحبت کرد:
£من شنیدم یه روح تو کمپانی داریم که خودشو زیر وسایل قایم میکنه. تو سایه ها حرکت میکنه، اونا میگن قیافش مثل این میمونه که صورتش و کرده باشی تو چرخ گوشت، به جای انگشت چاقو داره و دهنش به اندازه ی یه آدم باز میشه. میگن اون قایم میشه و وقتی که حواست نیست یه دفعه...... بو
با گفتن بو همزمان چراغا خاموش شد و یکی مچ پای هوسوک و چنگ زد و دیگری نیپلای نامجون و فشار داد. هر دو جیغ زنان خودشون و به در و دیوار میکوبیدن و دنبال راه خروج بودن. با روشن شدن چراغا و شنیده شدن صدای خنده، هر دو ایستادن و اول به همدیگه و بعد به سمت اون پنج نفر برگشتن.تهیونگ همونطور که رو زمین خوابیده بود دلشو گرفته بود و از خنده ریسه رفته بود. کوک کنار کلید لامپ در حال خندیدن بود و جین هم آویزون گردن پی دی نیم داشت از خنده ی شیشه پاککنی معروف خودش خفه میشد. یونگی اما با لبخندی آدامسی دیوثی به نامهوپ زل زده بود:
£چیشده هوپ؟؟ انگا روح دیدی، اتفاقی افتاده؟؟
هوسوک با فهمیدن اتفاقی که افتاده و بود و کنار هم چیدن تکه های پازل، فهمید که چه کلاه گشادی سرش رفته.همون طور که با عصبانیت کفشاشو در میاورد رو به یونگی جیغ زد:
*آشغال نفرت انگیز بدتر از سوسک( اسکی از هری پاتر🤣)داشتم زهره ترک میشدم آشغال سبزی، قلبم اومد تو دهنم بازیافتی.
و شروع کرد دور استدیو دنبال یونگی دویدن.
*وایسا بی ناموس. وایسا تا همچین بزنم صدا میو گربه بدی نکبت.
یونگی با اخرین سرعت به طرف کوه وسایل دوید و در اخرین لحظه راهشو کج کرد.اما هوسوک بخاطر کف لیز سالن و نداشتن کفش نتونست خودشو کنترل کنه و با کوه وسایل برخورد کرد.یک لحظه سکوت همه جارو فرا گرفت و لحظه ای بعد جینتهکوک با عجله خودشون و به کوه وسایلی که نابود شده بود رسوندن. هوسوک با لبخند و ذوق از اینکه اون سه نفر نگرانش شده بودند یا نگاه "خاک تو سر بی لیاقتتون کنن، پسرای مردم باید نگران رفیق شما باشن "به یونجون زل زد ولی لحظه ای بعد که توسط دست کوک از رو وسایل پس زده شد و با باسن به کف سالن برخورد کرد با خودش گفت "من چه گناهی کردم؟؟ "( گناه تو خوشگلیه😂🤣)

A bullet to confess💜Where stories live. Discover now