+اوممم تن.. د .. تر
تهیونگ دست جیمینو از روی دیک پسرک کنار زد و پاهای سرکش رو بیشتر باز کرد که باعث اعتراض کوک شده
+اهه.ددی.. برو.. اون.. وربعد دست جیمینو گرفت و گذاشت روی دیکش
وقتی دید اپاش دستشو تکون نمیده کلافه زد زیر گریه
تهیونگ دیک پسرک و گرفت و وارد دهنش کرد جونگ کوک از ترس اینکه ددیش گشنشه و چیزی واسه خوردن پیدا نکرده و میخواد با دیک کوچولوش خودشو سیر کنه جیغی کشید و سعی کرد دیکشو از دهن ددیش دربیاره
جیمین دستای پسر و توی دستای خودش قفل کرد و اجازه دخالت بهش نداد
+دد.ی.. اخش.. کن اصلا خوشمزه نیست .. بیا.. بریم پیش اون اقا ترسناکه .. یه چیزی.. بده.. اهههه
با مکی که تهیونگ به دیکش زد حرفش نصفه موند
جیمین حسی از چشمای تهیونگ گرفت فهمید که باید پسرک ترسیده رو اروم کنه پس مک آرومی به گوش پسرک زد شروع کرد توی گوشش حرف زدن×بیبی.. ددی دیکتو نمیخوره
اون داره مایعی که باعث شده دیک کوچولوت بیدار بشه رو بیرون میکشه+و.ولی.. من... دسشویی.. دارم
بزارین .. برم.. دسشویی.. بعد×شت کوک داره میاد تهیونگ سریعتر
+اه.. اه.. ا. الان.. می.. اه.. ریزه
×بزار بیاد پسرکم
ثانیه ای بعد کوک توی دهن تهیونگ کام شد و با ترس گریش شدت گرفت اون میترسید به خاطر اینکه توی دهن ددیش اومدع ددیش دیگه دوستش نداشته باشه و اونو برگردونه پیش اوماش+ب.یخ.شی.. د
_چرا بیبی
+چون.. چون.. توی.. دهن.. ددی..اومدم
تهیونگ تک خنده ای زد و پسرک و توی بغلش کشید و وسط خودش و جیمین خوابوند
_این اپا جییمنت کنم تو دهن من نیومده نمخواد به خاطرش ناراحت باشی
جیمین خنده اعتراض آمیزی کرد و مشتی به بازوی تهیونگ که دور کوک حلقه شده بود کوبیدتهیونگ نگاهی به ساعت انداخت که تقریبا 3ونیم صبح رو نشون میداد اونا شیطان بودن و زیاد نیازی به خواب نداشتن ولی بچه ی توی بغلشون حتما به خاطر بی خوابی بی اعصاب میشد
حلقه دستاش و سفت تر کرد و به کوک گفت که بخوابه کوکم از خدا خواسته دعوت خواب رو پذیرفتجیمین بعد از اینکه از خوابیدن کوک مطمئن شد نگاه خشمگینش رو به تهیونگ دوخت تهیونگ که متعجب شده بود از اون نگاه ابرویی بالا انداخت و با گفتن چیه به جیمین خیره شد
×دیکهد من میخواستم این بچه رو چشم و گوش بسته تربیت کنم اون وقت نیومده کامش و درآوردی؟
تهیونگ تک خنده ای زد و از پنجره به بیرون اشاره کرد
_اینجا کجاست جیمین ؟.. جهنم جایی که پر از گناهه این بچه رو بهشت نیاوردی که بخوای پاک تربیتش کنی
یه نگاه به من بنداز ! من کیم؟ لوسیفر پادشاه جهنم
خودتو نگاه کن ملکه فرشته مرگ
واین بچه یه انسان معمولیه که بچه هم هست اون الان توی سنیه که رفتارای بزرگتراش و الگو قرار میده و مطمئن با چیزایی که از ما میبینه نخواه که یه فرشته مظلوم بار بیاد
جیمین نگاه معنا داری به لوسیفر انداخت و چشماش و بست×اها باشه
خوب خفه شو(این دقیقا منم که یه عالمه زر میزنم و دوستم در جواب همین یه جمله رو میگه .. اشاره به ملی 😔🫂😂)
شرمنده که این پارت کم بود واقعا یه دقیقه فاکی خونه نبودم که بیشتر بنویسم
گایز
ووت
بدید
ووتووت
وتتت
YOU ARE READING
FREEZ🍼
Vampireجونگ کوک یه بچه ی 15 ساله است که طی یه تصمیم احمقانه از باری که به زور فرستاده میشد تا برای مردم برقصه فرار میکنه اون توی سرمای زمستون با لباس نازکی نشسته بود تو خیابون گریه میکرد که با دو تا مرد جذاب ددی طور که یکیشون خودش رو لوسیفر و اون یکی خود...