part4

33 8 0
                                    

پسر بسختی بسته های بزرگ رو که فقط چندساعت از خریدشون میگذشت رو به سمت پاگرد کلبه چوبی میبرد. در همین حین پدر و پسر همراهش تمام لوازمی که خریده بودن رو کیسه به کیسه و با کمک هم از صندوق عقب ماشین خارج میکردن. با تذکر جوهان به چانگکیون و یور، وسائل به هیچ عنوان با کارتن و کیسه هاشون وارد خونه نمیشدن و باید قبل از ورودشون جلوی پاگرد تمیز بشن.
با تموم شدن خریدهای یور، پسر بچه به سرعت وارد خونه شد تا با اوردن دستمال کارهاشون رو قبل از بارونی که نم نم اون شروع شده بود سرعت ببخشه. جوهان دست به سینه، چانگکیون رو که با لجبازی درخواست کمکش رو رد کرده بود نگاه میکرد،اما چانگکیون که نگاه سنگین مرد مقابلش رو حس میکرد سعی میکرد تا کم نیاره و دونه به دونه جعبه هارو خودش حمل کنه. با گذشت یک ربع و تموم شدن انرژی پسر کوچیکتر،جوهان نفس حرصیش رو فوت کرد و قبل از برداشتن اخرین و بزرگترین کارتن، سمت دیگه کارتن رو گرفت و به پسر برای حمل اون کمک کرد.
هردو به ارومی کارتن رو حمل میکردن و ناخوداگاه زیر نم نم بارون چشمهاشون بهم خیره شده بود.

+همیشه لجبازی میکنی آقای ایم؟

چانگکیون که موقع خرید هم "اقای ایم" صدا میشد اخمی کرد و زیر لب زمزمه کرد.

_بهم بگید چانگکیون،راحت ترم!

سرش رو به سمت پاگرد که هنوز باهاشون فاصله داشت چرخوند و با لبخند، یور که مشغول تمیز کردن وسایل بود رو تماشا کرد.

_فقط،نمیخواستم اذیتتون کنم چون واقعا سنگینن.

جوهان شونه‌ای بالا انداخت و سعی کرد بیشتر بار کارتن رو بلند کنه تا پسر اذیت نشه.
+بهرحال که الان من باید برای انرژی گرفتن هممون غذا درست کنم،پس فرق نداشت کدوم حالت اذیتم کنی‌.

چانگکیون لبخندی به حرف زدن مرد زد وسرش رو به تایید تکون داد.

با رسیدن به پاگرد و گذاشتن جعبه بزرگ صدای برخورد قطرات بارون با برگ درختا باعث شد همه نگاهی به بیرون بیاندازن،بارون داشت شدت میگرفت و طبق گفته های پدر یور، تا شب ادامه پیدا میکرد.
جوهان نفس کلافه‌ای کشید و به سمت یور برگشت.

_وسائلارو با اقای ای...با چانگکیون ببرید داخل خونه تا من ماشین رو پارک کنم و بیام.

یوری سری تکون داد و با هیجان دستمال دیگه‌ای که اورده بود رو بدست چانگکیون داد تا همراهیش کنه.
پسر اما درحالی که با دستمال مشغول به تمیز کردن بود،مرد مقابلش رو زیر نظر گرفت.

زیر بارونی که حالا تمام لباسهای جوهان رو خیس کرده بود،رانندگی و پارک کردن ماشین حتما سخت میشد.
جوهان قبل از سوار شدن داخل ماشین،به سمت قسمتی از پاگرد رفت و زیر انداز دنده دار و بزرگی رو بیرون کشید. اونرو پشت لاستیک ماشین تا سراشیبی پارکینگ پهن کرد.

WOODEN CAMERA [jookyun]Where stories live. Discover now