part 4

1.3K 180 54
                                    

چنل تلگرام

@Hyunlix_Zone

بعد از خالی شدن سالن ، فلیکس با استرس رو به روی مینهو و هیونجین ایستاد .
مینهو با لبخند گفت : خب می دونی باید چه کار هایی انجام بدی ؟
فلیکس سرش رو پایین انداخت و گفت : نه .
برای یه لحظه فقط یه لحظه حس کرد چیزی داره توی وجودش تکون میخوره . اخمی کرد و خطاب به فلیکس گفت : حاضری زیر خواب کسی بشی ؟
فلیکس با چشم های گشاد شده سرش رو بالا اورد و گفت : من .. منظورتون چیه ؟
مینهو اخمی کرد و گفت : تو که نمیدونی قراره چیکار کنی چرا اومدی اینجا ؟ اصلا چطوری اومدی ؟
با چشم هایی که نزدیک بود پر از اشک بشه گفت : من .. من اصلا نمیدونستم قراره همچین کاری کنم .. اون اقا ماهی فروشه به من .. به من هق گفت که که ..
هیونجین که دید فلیکس بیش از حد ترسیده و داره میلرزه و اشک میریزه ، از روی صندلی چرمی قرمز بلندش شد و به سمتش رفت .
دستاش رو دور کمر فلیکس حلقه کرد و سرش رو روی سینه اش فیکس کرد و گفت : اروم باش .. اروم باش پسر .. اینجا هیچ اجباری نیست .. تو می تونی اینکار رو انجام ندی .
فلیکس هقی زد و گفت : و .. ولی اگر من نرم سر کار باید خونمون رو بفروشیم و اینطوری هق ما..مامانم خیلی ناراحت .. هق هق میشه .
هیونجین نگاه زیر چشمی به مینهو انداخت .
مینهو اهی کشید و سری تکون داد .
هیونجین اروم گفت : میتونی فقط به عنوان دنسر کار کنی ؟ فقط رقص .
اروم اب بینیش رو بالا کشید و گفت : ولی اخه من رقص بلد نیستم .
هیونجین لبخندی زد . دستاش رو از دور کمر فلیکس باز کرد و روی گونه هاش گذاشت .
سرش رو از روی سینه اش برداشت و سعی کرد به خیسی پیراهنش که به وسیله ی اشک های فلیکس به وجود اومده بود ، بی توجه باشه .
با لبخند اروم و اطمینان بخشی به فلیکس نگاه کرد و گفت : من و مینهو بهت یاد میدیم .. هوم ؟
فلیکس هینی کشید و گفت : باید لباس های لختی بپوشم ؟
مینهو از حجم کیوتی فلیکس خنده ای کرد و به سمتشون رفت .
اروم دستش رو روی شونه ی فلیکس گذاشت و گفت : نه اونقدر لخت . در حد یک پیراهن ساده ی مردونه ی سفید یا مشکی و یک چوکر مشکی .
فلیکس اخمی کرد  گفت : چوکر چیه ؟
هیونجین برای یه لحظه حس کرد دلش می خواد فلیکس رو توی بغلش حل کنه ولی خود داری کرد .
خنده ی ریزی کرد و گفت : خب چوکر ، میشه گفت یک نوع گردنبنده بیشتر توی بی دی اس ام استفاده میشه و جنسش هم چرمه .
فلیکس اهانی گفت و بلافاصله دوباره گفت : ببخشید .. ولی بی دی اس ام چیه ؟
مینهو واویی گفت و ادامه داد : پسر تو از کجا اومدی ؟ الان دیگه یک بچه ی 9 ساله هم اینا رو میدونه .
فلیکس سرش رو پایین انداخت و حرفی نزد .. اصلا دلش نمی خواست کسی احمق یا ساده لوح فرضش کنه .
هیونجین اخمی به مینهو کرد و ادامه داد : خب بی دی اس ام به رابطه ی جنسی خشن و با کمک وسایل مربوط به این رابطه میگن .
فلیکس سری تکون داد و گفت : فقط ازم میخوایید براتون برقصم ؟
مینهو بلند زد زیر خنده و گفت : نه کیوت .. تو باید روی سِن جلوی عامی از مردم برقصی .
فلیکس نگاهش رو که دوباره پر شده بود به هیونجین داد و گفت : ولی این هیچ فرقی با یک سکس معمولی نداره .. اگر ادم های مست منو ببینن و تحریک بشن که شما نمیتونید بهشون نه بگید .. اونوقت من هق .. من .. من مجبور میشم زیر خواب بشم .. من دوست ندارم اینو .
هیونجین لبخندی زد و با پشت دست اشک های فلیکس رو کنار زد و گفت : هی هی .. دیونه نباش .. توی بار من و مینهو حرف اول و اخر رو ما میزنیم نه مشتریان .. پس نیازی نیست نگران باشی .. الان مینهو دنسره ولی هیچ وقت زیر خواب کسی نشده .
مینهو لبخندی زد و گفت : دروغ میگه .. زیر خواب شدم .
فلیکس اهی کشید .
هیونجین اخمی کرد و با حرص به مینهو نگاه کرد و گفت : کی دقیقا ؟
مینهو خنده ی خجلی کرد و گفت : یبار رفتم زیر چان ..
هیونجین چشمی چرخوند و گفت : خاک تو سرت .
خطاب به فلیکس گفت : ببین پسر .. این یکم دیونه است .. این شخصی که داره میگه زیر خوابش شده دوست صمیمی منه و این اقا روش کراشه .. و این خوابیدن اصلا توی بار انجام نشده .
مینهو با جدیت خطاب به فلیکس گفت : راست میگه .
فلیکس با دست های لرزونش دست های هیونجین رو گرفت و گفت : اجوشی کمکم می کنید ؟ میشه قول بدید تنهام نذارید ؟ من .. من خیلی از این چیزا می ترسم اجوشی .
هیونجین اخمی کرد و گفت : هی پسر جون من اونقدر سنم زیاد نیست که بهم بگی اجوشی .. بهم بگو هیونگ .
فلیکس تند تند سری تکون داد و گفت : باشه هیونگ .. کمکم می کنی ؟
هیونجین لبخندی زد و گفت : معلومه که کمکت میکنم .
مینهو اهی کشید و اشک مصنوعی توی چشماش ریخت و گفت : اه اشکم در اومد .
هیونجین خنده ای کرد و گفت : روانی ..
فلیکس هم نگاهی به مینهو و هیونجین کرد و اروم خندید .
بعد از چند دقیقه خندیدن ، موبایل فلیکس زنگ خورد .
کیفش رو از روی شونه اش برداشت و در اخرین زیپش رو باز کرد .
موبایل رو بیرون کشید و با دیدن اسم مادرش لبخندی زد و ایکون سبز رو زد : الو .. مامانی .
بلافاصله پشتش رو به مینهو و هیونجین کرد و ازشون فاصله گرفت .
هیونجین نگاهی بهش انداخت و خطاب به مینهو گفت : خیلی بچه است مینهو .
مینهو اخمی کرد و گفت : میدونم .. میخوای ردش کنیم بره ؟
هوفی کشید و گفت : الان تموم امید اون پسر به من و توعه ... بیا کمکش کنیم .. نظرت ؟
مینهو لبخندی زد و دو ضربه به شونه ی هیونجین زد و گفت : هرچی رییس بار بگن .
هیونجین پوزخندی زد و به فلیکس که خیلی اروم و با لبخند داشت با مادرش حرف میزد ، چشم دوخت .
...................................................................................................................................................
با حرص از حرفی که سونگمین زده بود ، وارد اتاقش شد و در رو محکم کوبید .
به سمت ایینه قدی رفت و به خودش نگاه کرد .
موهای ژولیده و چرب .. پوستی سفید ولی در حین حال چرب .. پیراهن سفیدی که بوی عرق میداد و شلواری که از چهار جا پاره شده بود .
نه اینکه پول نداشته باشه که به تیپش برسه نه .. فقط حوصله ی این جور کار ها رو نداشت .
هر وقت که وارد جامعه می شد همه بخاطر بوی بد بدنش ازش فاصله می گرفتن ولی جونگین ادمی نبود که به مردم اهمیت بده تا اینکه کسی که واقعا انتظارش رو نداشت این حرف رو بهش زد .
با عصبانیت ، اشکی که داشت سقوط می کرد رو کنار زد .
بلافاصله به سمت حموم توی اتاقش دوید و وارد شد .
تمام لباس هاش رو از تنش جدا کرد .
توی حمام هیچ وقت به خودش شامپو یا صابون نمیزد ولی الان موضوع فرق داشت .
دوش رو باز کرد و زیر اب خزید .
کمی بدنش رو با اب خیس کرد و به سمت قفسه ی شامپو ها رفت .
شامپویی با بوی هلو انتخاب کرد . درش رو باز کرد و مقدار خیلی خیلی زیادی روی سرش ریخت و شروع به شستن موهاش کرد .
با حرص موهاش رو چنگ می زد تا از دست اون چربی هایی که شش روز روشون بود خلاص بشه . بعد از پنچ دقیقه مالش و درد گرفتن بازوهاش ، زیر دوش خزید و گذاشت موهای بلندش شسته بشن .
با اتمام کارش ، دوباره به سمت قفسه رفت و اینبار شامپو بدن اناری رو برداشت .
نصف شامپو رو روی لیفش که تا الان استفاده نکرده بود ریخت و زیر اب بردش .
وقتی از خیسیش مطمئن شد ، چنان محکم روی بدنش کشید تا کثیفی ها رو پاک کنه که تموم بدنش قرمز شد .
اشکی ریخت و همانطور که محکم لیف می کشید گفت : کیم سونگمین خر .. چطور می تونی با من اینطوری رفتار کنی ؟
شاید عجیب باشه که چرا جونگینی که به حرف مردم هیچ وقت اهمیت نمی داد الان با حرف فقط یک نفر داره گریه میکنه ..
درسته اون علاقه ای نهفته به سونگمین داره اونم نه برای یک مدت کوتاه ..6 ساله که عاشق سونگمین هست ولی هیچ وقت به روی خودش نیورد چون دوست نداشت مسخره بشه .
با اتمام استحمامش ، ربدوشامبر جیگری رنگش رو پوشید و از اتاقک بخار گرفته خارج شد .
دوباره به سمت ایینه قدی رفت و به خودش نگاه کرد .
موهاش به شدت بلند شده بودند و کمی ته ریش در اورده بود .
نگاهی به دست و پا و بدنش انداخت و با دیدن موهای ضخیم روشون اخمی کرد .
به سرعت موهای بلند و پر از موخره و اسیب دیده اش رو سشوار کشید وته ریش هاش رو با موزر از بین برد . لباس های بیرونش رو پوشید و از اتاق خارج شد .
سونگمین روی مبل نشسته بود و داشت تلویزیون نگاه میکرد .
با دیدن جونگین پوزخندی زد و گفت : رفتی حموم کثیفِ بو گندو ؟
به این طریق می خواست از دل جونگین حرف های یکم پیشش رو دربیاره ولی با نگرفتن جواب ازش و خارج شدنش از خونه ، با دهنی باز به در بسته نگاه کرد .
بعد از چند ثانیه به خودش اومد و گفت : چش بود ؟
.
با عجله به سمت ایستگاه اتوبوس رفت و قبل از بسته شدن در ها وارد شد .
پول رو حساب کرد و روی صندلی تک نفره ای نشست .
اونقدر ذهنش در گیر بود که متوجه نشد به ایستگاه اخر رسیده .
راننده با داد گفت : مرد جوان اینجا دیگه اخرشه .
با تعجب به کل اتوبوس که خالی شده بود نگاه کرد . اهی کشید و ازش خارج شد .
مجبور بود چند خیابون رو پیاده بره تا به ارایشگاه مورد نظرش برسه .
بعد از ده دقیقه پیاده روی بالاخره به ارایشگاه رسید .
در رو باز کرد و با راهنمایی یکی از پسران کارکن روی صندلی نشست .
پسرک با لبخند گفت : خب .. امرتون ؟
جونگین اهی کشید و از توی ایینه به خودش نگاه کرد .
بلافاصله به پسر نگاه کرد و گفت : موهام رو برام کوتاه و رنگ کنید لطفا .
پسرک با لبخند گفت : حتما .. چه مدل مو و رنگی مد نظرتونه ؟
جونگین بلافاصله گفت : موهامو به همین حالتی که هست کوتاه کنید .. میخوام جلوش چتری باشه و پشتش رو یکم خالی کنید برام و رنگ رو هم اگر میشه یخی برام بزنید .
پسرک سری تکون داد و گفت : حتما .
تا خواست از جونگین فاصله بگیره ، دستی بلند کرد و گفت : ببخشید اگر میشه ترمیم شون هم بکنید .
پسرک به سمتش برگشت و گفت : حتما .
با اتمام کارش توی ارایشگاه و مدل مو و رنگی که الان روی سرش نشسته بود ، از اون سالن شیک خارج شد و به سمت مطبی که برای لیزر خیلی مشهور بود رفت .
بعد از نیسم ساعت پیاده روی ، به سالنی که سه تا مطب توش بود رسید. قدم برداشت و به سمت اونی که بالاش اسم مطب و دکتر مورد نظرش نوشته شده بود رفت .
اروم به سمت منشی رفت و گفت : خسته نباشید وقت لیزر میخواستم .
منشی لبخندی زد و نگاه شیفته ای که تا حالا کسی به جونگین نداخته بود انداخت و گفت : باشه چشم .. فردا می ذارم براتون ساعت شش عصر .
جونگین لبخند کشنده ای زد و باعث شد چال گونه اش مشخص بشه .
چشمکی به دخترک زد و گفت : عالیه .. پس ، فردا می بینمتون مادام .
و بلافاصله با لبخند ژکوندش عقب گرد کرد و از مطب خارج شد .
با عجله پله ها رو دوتا یکی پایین اومد و  گفت : یس یسسس ...
گوشیش رو در اورد و رمزش رو زد .
وارد گالریش شد و یکی از عکس های سونگمین رو که از روی پروفایل لاینش برداشته بود رو اورد و گفت : کیم سونگمینننن .. حالا اگر خودتم بکشی محلت نمیدم .. یس یسسس ..
دستی به موهاش کشید و گفت : نمیری از خوشگلیم سونگمین شی .
با اتمام حرفش قهقه ای زد و با خوشحالی به سمت خونه قدم برداشت .
...................................................................................................................................................
وقتی حرفش با مادرش تموم شد ، به سمت هیونجین رفت و گفت : من از کی میتونم کارم رو شروع کنم ؟
صحبتش با مینهو رو قطع کرد و نگاهش رو به فلیکس داد .
لبخندی زد و گفت : از فردا میتونی ؟
فلیکس با لبخند سرش رو بالا و پایین کرد و گفت : بله .
هیونجین سری تکون داد و گفت : خوبه .. بیا بریم تا توی این فرصت بار رو بهت نشون بدم .
فلیکس لبخندی زد و دنبال هیونجین راه افتاد .
هیونجین با جدیت شروع به توضیح دادن کرد : اینجا  محلیه که باید توش برقصی ..
فلیکس با دهنی باز به سالن نگاه کرد و گفت : اون دوتا میله چین ؟
نگاه فلیکس رو دنبال کرد و گفت : این دوتا میله برای pole dance هست . با کمک این میله ها میرقصی .
فلیکس سری تکون داد و با راه افتادن هیونجین ، نگاهش رو از میله ها گرفت و پشت سرش راه افتاد .
بارسیدن به اتاق تمرین ، در رو باز کرد و کلید گوشه ی در رو زد .
با روشن شدن اتاق ، فلیکس واو بلندی گفت و به سمت کمدی که پر از لباس و ربان و چوکر و .. بود نگاه کرد .
هیونجین با لبخند نگاهی بهش کرد و گفت : اینایی که میبینی وسایلی برای رقصن ولی به کار تو نمیان .. تو فقط از جوکر و لباس مخصوص خودت استفاده میکنی .
با لب هایی پایین افتاده به هیونجین نگاه کرد و گفت : اخه چرا ؟
نگاهش رو به فلیکس داد و با جدیت لب زد : چون تو قراره pole dancer  باشی .
فلیکس با ذوق اهان بلندی گفت و به هیونجین نزدیک شد و لب زد : یعنی قراره با اون میله ها برقصم ؟
هیونجین سری تکون داد و گفت : حواست رو جمع کن تا خوب رقص ها رو از من و مینهو یاد بگیری .. مهم ترین قسمت این بار رقصیه که تو قراره انجام بدی .
فلیکس با لبخند سری تکون داد و دوباره به وسایل خیره شد .
نگاهش رو که روی فلیکس ثابت شده بود رو به زور ازش گرفت و به سمت ترازو رفت .
سوتی برای فلیکس زد و وقتی توجهش رو جلب کرد ، با انگشت اشاره بهش علامت داد تا بهش نزدیک بشه .
به سمت هیونجین دوید و با خوشحالی بهش نگاه کرد .
هیونجین با جدیت گفت : تمام لباس هات غیر از باکسرت رو در بیار باید وزنت کنم .
با تعجب دستش رو روی سینه هاش گذاشت و قدمی به عقب برداشت .
هیونجین پوزخندی زد و گفت : نگران نباش .. توی استایلم نیستی .. زود باش وقت نداریم ..
نگاهش رو به ساعت داد و گفت : ساعت 11:30 شبه .. خوابم میاد .. پس عجله کن .
نفس راحتی کشید و شروع به در اوردن لباس هاش کرد .
هیونجین بدون انداختن نگاه به فلیکس ، موبایلش رو بیرون کشید و دکمه ی پاورش رو زد و روشنش کرد .
با دیدن 125 تا تماس بی پاسخ از مادرش ، با چشم های گشاد به عدد نگاه کرد و هوفی کشید .
لابد دوباره میخواست هرمون هاشو یاد اوری کنه .
اهی کشید و روی شماره ی مادرش زد و باهاش تماس گرفت .
هنوز یک بوق کامل نخورده بود که صدای بورا توی گوشش پیچید : هیونجین احمق بیشعور مگه بهت نگفتم زود بیا خونه امروز خالت و دعوت کرده بودم پسره ی پدر سگ .
هیونجین با شنیدن صدای پدرش که می گفت باز به من ربطش داد ، خنده ای کرد و گفت : مامان باز شروع کردی ؟ بازم رفتی خاله رو دعوت کردی تا من می چان رو ببینم ؟ ده بار گفتم من ازش خوشم نمیاد مامان ..
بورا خنده ی مصنوعی کرد و از روی مبل بلند شد .
به سمت اشپزخونه رفت و گفت : هیونجین احمق .. خالت اینا هنوز اینجان .. اگر نمیخوای با می چان باشی پس همین الان عروس منو بیار ببینمش .
هیونجین اهی کشید و گفت : مامان .. عروس کجا بود این وقت شب ؟
بورا صداش رو بالا تر برد و گفت : من نمیدونم .. یا امشب یکی رو میاری خونه و باهاش سکس میکنی تا من کیف کنم یا همین الان سگت رو پرت میکنم از خونه بیرون .
با اخم گفت : مامان چیکار به کامی داری اخه ؟
بورا با لحن جیغ مانندی گفت : همین که گفتم .. فکر نکن نمی دونم هرشب میری توی حموم و خود ارضایی می کنی .
اینبار با داد گفت : باشه مامان تمومش کن .
بورا چشمکی به همسرش زد و شستش رو بالا اورد .
هیونمین هم با لبخند شستش رو بالا اورد و یسی گفت .
صداش رو صاف کرد و گفت : منتظرم .. زود بیا .. بای بای پسر مامانش .
و بلافاصله تماس رو پایان داد .
هوفی کشید . دکمه ی پاور موبایلش رو زد و توی جیب شلوار لی مشکیش کرد .
فلیکس نفسی گرفت و گفت : ام .. هیونگ .. من باید چیکار کنم ؟
با یاد اوری فلیکس به سمتش برگشت . با دیدنش ، خواست نگاهش رو بگیره و بیخیالانه بگه بره روی ترازو ولی به ثانیه نکشید که دوباره نگاهش رو به بدن سفید و تمیز فلیکس داد .
تند شدن نفس هاش و عرق سردی که از ستون فقرات پایین ریخت رو حس کرد .
فلیکس با خجالت دستش رو روی سینه هاش گرفت و گفت : میشه بگی باید چیکار کنم ؟
سری تکون داد و نفسش رو بیرون داد .
نگاهش رو از بدن خیره کننده اش گرفت و بهش نزدیک شد .
اروم گفت : برو بالا .
با دستور هیونجین پاش رو بلند کرد و روی ترازو گذاشت .
اروم پای دیگه اش رو هم بلند کرد و روی صفحه گذشت . سرش رو بالا گرفت تا هیونجین وزنش رو بگیره .
هیونجین اروم نگاهش رو به مانیتور داد و به رقم های دیجیتالی چشم دوخت .
با دیدن رقم 68 لبخندی زد . با لحن شیطنت امیزی خطاب به فلیکس گفت : یکم زیاد نیست ؟
فلیکس با خجالت به مانیتور نگاه کرد .
اروم لب گزید و سرش رو پایین انداخت .
هیونجین خنده ای کرد و گفت : شوخی کردم .. تموم پسرای این بار بالای 70 کیلوعن .. هرچی نباشه پسرین .
لبش رو گزید و از روی ترازو پایین اومد .
هیونجین با لبخند گفت : لباس هاتو بپوش عزیزم .
با تعجب از چیزی که شنیده بود ، به هیونجین نگاه کرد و وقتی واکنشی ازش ندید بیخیال شد و به سمت لباس هاش رفت .
همانطور که داشت دکمه ی شلوارش رو میبست ، به هیونجین نگاه کرد و گفت : من میتونم برم خونه ؟
هیونجین لبخندی زد و گفت : البته .
ولی با یاد اوری حرف مادرش با عجله گفت : بچه ... میتونی یه کمکی بهم بکنی ؟

های . اینم از پارت ۴ .
شرط برای آپ پارت بعدی ۲۰۰ تا .

start agian [کامل شده]Where stories live. Discover now