~prat3~

54 8 0
                                    


خانوم چونگ فوقالعاده چشم چرون بود . اینو به خوبی میدونستن.
قبل از اینکه بخوان رو در رو اون رو ببینن , پرونده شو توی تیمار های دو سال اینده چک کرده بودن.
درست بود اون درواقع قرار بود دو سال اینده وقتی یکی از پسر هایی که ازشون خوشش میومد با کسی وارد رابطه عاشقانه میشد، دیوونه بشه و به تمیارستان راهی بشه.
البته چونگ قبلا یکی از همکاراشون توی تیمارستان بود ولی بخاطر همکاریش با سهون ، شدیدا یری باهاش برخورد کرد.

جیسو موهای سفید رنگشو به پشت گوشش فرستاد و کلیپس موش رو از توی کیفش بیرون اورد.
با دست راستش دو گوشه موهاش رو به هم رسوند و موهاش رو بست.
با دیدن خانوم چونگ هر دو لبخندی زدن.
لیسا موهای بنفشش رو دم اسبی بسته بود.
و پیراهن دو تیکه ای شامل تاپ و دامن بلند قرمز رنگی تا کمی بالاتر از مچ پاش پوشیده بود.
جیسو هم از تیپ ، کم از لیسا نبود.
پیراهن صورمه ای جیسو که شاین بود و تا بالای زانو ، با حالت پفی و گردن باز با پاپیئونی که از پشت کمرش پسته شده بود اون رو واقعا جذاب کرده بود.

چونگ:سلام دخترا.
از لحنش بی حوصلگی میبارید.
چونگ:این لباس ها چیه که پوشیدید ؟! اگه میخواید اینجا بمونید باید ساده باشید.
حرفش بی جهت بود اما بد هم نمیگفت .

اون دو تا دیشب بعد از خرید طولانی مدتشون به دنیای موازی رفته بودن و خب اونجا پوشش با اینجا فرق داشت.
جیسو‌ چشم هاش رو چرخوندو‌ مانع این شد که لیسا چیزی بگه.

با اینکه با لیسا به این وضع گرفتار شده بودن اما لیسا چیز زیادی از این زن نمیدونست .
شاید اون روفقط به چشم یه انسان عادی میبینه.
با گرفتن دست کلید وارد خونه شدن.
خونه بدی نبود و تقریبا شبیه خونه ی دو پسر کناریشون بود اما واقعا لاکچری بود و به پولی که بهش داده بودن می ارزید.
جیسو زود به حالت گربه ایش تبدیل شد و روی کاناپه تک نفره لم داد تا بخوابه.
لیسا اول لباس های ساده ای پوشید.(تاپ و شلوارک سفید)
و سمت ماشین رفت تا چمدان هاشون رو بیاره.

چمدان طلایی رنگ رو از صندلی عقب ماشینی که قبلا حمل چمدون هاشون رو بهش سپرده بود بیرون‌اورد.
اون چمدون ها جادویی بودن.
یعنی چندین برابر اندازشون وسیله توش جا میگرفت و براشون خیلی کارامد بود.
به سختی چمدون رو سمت خونه کشید.
جیسو روی مبل لم داده بود و با زبونش دمش رو لیس میزد.

-مادمازل بلند شو یه کمکی کن.موهات الان همه‌ کاناپه رو برمیداره ؛ چند بار بگم انقدر گربه نشو.
جیسو از گربه به شکل خودش برگشت.
+خیلی خب یه چمدون اوردی کوه که نکندی دختر.بعدشم خودم این‌ موهارو جمع میکنم مزاحم پرنسس مانوبان نمیشم.

تمام روز مشغول چیشدن لباس ها و تمیز کردن خونه بودن.

………

تهیونگ با دست ازادش دستگیره در رو باز کرد.
تا در به طور کامل باز نشده بود خانوم چونگ رو دید.
اون زن کی قرار بود دست از سرشون برداره؟!!

Last MissionTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang