EPS3: love inside me

48 7 0
                                    

تهیونگ وقتی استرس جونگ کوک رو دید استرس خودش یادش رفت

• جونگ کوکا از تو بعیده
نکنه استرس داری ؟!

جوگ کوک که دید خیلی ضایعه سعی کرد مثل همیشه خودش رفتار کنه
با اعتماد به نفس کمرش رو صاف کرد و سرش رو بالا گرفت که با این کارش تهیونگ پقی زد زیر خنده و کوک متقابلا بهش چشم غره رفت

▪︎ یا بهم اعتماد به نفس کاذب میدی و مسخرم میکنی ؟!

تهیونگ سریع خودش رو جمع و جور کرد و دست هاش رو توی هوا به معنی " نه" تکون داد

• نههههههه اصلا خیلی خوب به نظر میرسی خودم عاشقت شدم

JK VR:

با شنیدن اعتراف تهیونگ قلبم بی اراده مثل گنجشک شروع کرد توی سینم کوبیدن
چرا جدیدا اینقدر بی جنبه شدم اصلا نمیشه باهام شوخی کرد

▪︎ یا تهیونگ اگر باز از این چرت و پرت ها بگی دیگه نه من نه تو

تهیونگ چشم هاش رو چرخوند

• حالا مگه چی گفتم ؟!

▪︎ گفتی دوستم داری

• خب دارم چه ایرادی داره ؟!

اصلا چرا دارم باهاش بحث بیخود میکنم ؟!
معلومه که منظورش دوست داشتن برادرانه است و خودم دارم برای خودم سناریو می سازم و خودم رو هول و باکره نشون میدم
از اون نوع آدم ها که اصلا کسی نزدیکشون نشده و زود سبک میکنن
البته چرا دارم به خودم دروغ میگم؟! واقعا من همچین آدمی هستم

با خوردن دست تهیونگ به شونم به خودن اومدم

• یا به چی داری اینقدر جدی فکر میکنی ؟!

با اخم صورتم رو برگردوندم

▪︎‌مجبور نیستم به تو جواب پس بدم کیم

• یااااااا بهت گفتم من رو با فامیلی صدا نکن ... یا کجا وقتی دارم باهات حرف میزنم باید صبر کنی و توی تخم چشم هام نگاه کنی ...یااااا

من بدون توجه به تهیونگ به سمت مدرسه راه افتادم
مسیر کوتاهی تا رسیدن به مدرسه بود
سرسبز بود و پر گل و گیاه و البته توی این فصل شکوفه ها تمام مسیرش رو پر کرده بودن

دستم توی دست های یکی گره خورد
قطعا معلومه کیه

سرم و چرخوندم و در کمال تعجب با یک پسر دیگه مواجه شدم
پسره لپ های بزرگی مثل موچی داشت ؛ خیلی کیوت بود و اون دلش میخواست لپ هاش رو گاز بگیره

¤ اههه...ببخشید
فکر کردم دوستم هستید یونگی ... امممم...فکر کنم تازه وارد هستی تا حالا ندیدمت

▪︎ اوهه اره تازه من و مادرم به اینجا نقل مکان کردیم
مامانم صاحب رستوران ورودی جزیره است

Being justified by fate  Where stories live. Discover now