Being justified by fate

EPS8 : HAVE TO GO

همه با تعجب به پسر جذاب سوار روی موتور نگاه میکردن
یک هاله خاصی دور پسر رو گرفته بود که همه رو به خودش جذب میکرد

• کوکی .... حواست کجاس؟!

اینقدر توی فکر بودم اصلا متوجه نشدم که تهیونگ پیاده شده و منتظر پیاده شدن منه

با "اوه" گفتن کلاهم کاسکتم رو دراوردم و دادم بهش اونم موتور رو قفل کرد و کمکم کرد وسایلم رو پیاده کنم

نگاه همه روی ما بود .... بدنم به خاطر استرس نگاه هاشون یخ زده بود

زمزمه هاشون رو میتونستم به خاطر ساکت بودن فضا بشنوم

~ قرار میزارن؟ همیشه باهمن

~ خیلی خوشتیپه ..

~ سرگروه تیم بسکتباله

برعکس من تهیونگ اصلا احساس خجالت یا معذب بودن نداشت چون خیلی عادی تکیه داده بود به موتور و داشت با گوشیش کار میکرد

_ کوکی فک نمیکردم بیای

هیونجین وقتی اومد پیشم بچه ها نگاه هاشون رو بالاخره از من و تهیونگ گرفتن و رفتن سراغ کار خودشون
بالاخره تونستم نفسم رو بدم بیرون و نفسی تازه کنم

▪︎ اومدم

با لبخند و مفتخرانه گفتم و هیونجین از کارم خودش گرفت ولی نگاه سنگین یکی روم بود
برگشتم سمت تهیونگ .... نگاهش رو از گوشی گرفته بود و به ما دو تا نگاه میکرد

_ سلام ندیدیمت.... تهیونگ بودی درسته ؟!

تهیونگ لبخند کوچولویی زد و برای احترام سرش رو یکم خم کرد

هیونجین یهویی سمتم خم شد و توی گوشم آروم گفت

_ شما دو تا قرار میزارید؟

بازم بدنم یخ کرد.... مگه دو تا پسر حق ندارن با هم دوستانه بگردن ؟! از کی وقتی دو تا پسر با هم میگردن یعنی توی رابطه ان؟!

▪︎ دوستمه

خلاصه جوابش رو دادم
همزمان با همین دست یکی روی شونم نشست ؛ برگشتم و با دیدن لیسا سریع لبخندم کش اومد

هیونجین داشت خیره بهم نگاه میکرد و یهویی برگشت و به تهیونگ نگاه کرد ؛ انگار که میخواست آنالیز کنه ریکشن تهیونگ چی میتونه باشه

~ من فکر نمیکردم بیای
ولی خوبه که اینجایی ؛ من با جنی اومدم
اگر خواستی میتونی بیای پیش ما

بعد به دختر اخمویی که داشت بهمون نگاه میکرد اشاره کرد
سر تکون دادم و اونم برگشت طرف اون دختر

بچه ها لطفا سوار کشتی بشید

همه سمت اون کشتی رفتن

جیمین و شوگا خیلی پر سر و صدا اومدن
جوری که همه برگشتن ببین این ها دیگه کین ؛ جیمین داشت سر شوگا داد میزد و شوگا پوکر داشت راهش رو میرفت و اهمیت نمیداد و داشت حرص اون کوتوله بغلش رو در می آورد