بخش اول: خانوادهیشیائو›
منتورالمسنمیکنم
منتورازیارتمیکنم؛
توبویِبهشتباخودداری.😌🌿
•••هیچوقت اولین باری که جانش را دید فراموش نمیکند!
روزی خاص و دیداری خاص تر
عشقی اما خاص تر از هر همهی خلقت...عشق میان آلفای شاهزاده و امگای زیبا
عشق میان شاهزادهی دورگه و زیبای تنها...-اینجا دیگه چه جور جاییه؟
شاهزادهی دورگه درحالی که سوار بر قایق میشد خطاب به پدرش لب به پرسش باز کرده، پدرش شاه وانگبندیکتکامبربچ که یک آلفای اورپایی با موهای طلایی، مردی باهوش با قدی بلند و قلبی به وسعت اقیانوسآرام بود، در جواب لبخند زده و جواب داد: خونهی خانوادگی شیائو یا بهتره بگم خونه تاجر بزرگ چینی، شیائو جونگسوک!
پدر بعد از پاسخ، دست دراز کرده و به ملکهی خود در سوار شدن درون قایق کمک کرد.
ملکهی او و مادر شاهزادهی دورگه با موهای طلایی، منگزئی نام داشت؛ آلفایی زیبا، دوشیزهای از نسب چینیها که در اولین دیدار با بندیکت قلب او را به بردگی گرفت.
ESTÁS LEYENDO
مَنْخُـوبَـــشِکَستَمــمْ ...|... I AM brOKen
Fanfic📌وضعیت: در حال نوشتن...⏳🤍 ‹‹ دیدی یه وقتا وسط گریه خدا رو صدا میزنی ؟ میگی خدایا تو رو خدا یه کاری کن ؟ " من اگه خدا بودم اون لحظه ها میومدم پایین ... محکم بغلت میکردمو میگفتم باشه ! اصلا هرچی تو بگی ؛ فقط دیگه اینجوری قسمم نده ! 💔🥀 ›› #S_M_M #...