PART-14

377 81 54
                                    

جیمین با عصبانیتی که نمیتونست کنترلش کنه مدام پاش رو روی پدال گاز فشار میداد و از ماشین های توی خیابون سبقت می‌گرفت . میدونست کارش درست نیست و بعداً جریمه میشه اما عصبی تر از اونی بود که اهمیت بده . فقط میخواست سریع تر به صحنه ی عکسبرداری برسه .

وقتی که یونگی باهاش تماس گرفته بود و با صدای لرزون قضیه رو تعریف کرده بود ؛ اون با گرفتن کتش از شرکت بیرون زده بود تا خودش رو به اونجا برسونه .

رسیدن به ساختمونی که عکسبرداری اونجا بود مساوی شد با ترمز وحشتناک و گوش خراش ماشین گرون قیمت جیمین و سریع پیاده شدنش . مردِ مدیرعامل سویچ ماشین رو سمت نگهبانی که اونجا ایستاده بود پرتاب کرد که اون با دستپاچگی روی هوا گرفت و تعظیم سریعی به جیمین کرد اما اون دیگه وارد ساختمون شده بود .

هر کدوم از کارکنان با دیدن اون تعظیم میکردن و سریع عقب می کشیدن . اخم های مرد به قدری ترسناک بود که هر کسی با دیدنش ناخودآگاه از جلوی راهش کنار می‌رفت .

با دیدن اتاق استراحت که آخر راهرو بود بازدمش رو محکم بیرون داد و سمت اون در رفت و بدون هیچ اجازه ای بازش کرد .
جیمین : اون کجاست ؟
به محض ورودش داد زد و با بستن در اجازه نداد کسی جز افراد داخل اتاق صداش رو بشنوه .

یونگی با دیدن جیمین ، جوری که انگار یه جون تازه پیدا کرده تکیه‌اش رو از دیوار گرفت و خواست سمتش بره اما شخصی زودتر این موقعیت رو به دست آورد و جیمین رو در آغوش گرفت .

جین از گوشه ی چشم نگاهی به یونگی انداخت که با چشم های پر از غم به جیمین که توی بغل بازیگر قد بلند فرو رفته بود نگاه میکرد .
آهی کشید و نگاهش سمت دو مرد جلوی در برگشت .

دست های جیمین روی دو پهلوی بازیگر نشست و به سختی سرش رو بلند کرد و کنار گوشش زمزمه کرد .
جیمین : خیلی وقت بود ندیده بودمت کیم نامجون !

ضربان قلب نامجون با شنیدن اسمش از زبون مردی که مدت ها انتظار دیدنش رو کشیده بود تندتر شد و حلقه ی دست هاش رو دور گردن مرد محکمتر کرد .
نامجون : دلم برات تنگ شده بود جیمینی هیونگ .
با دلتنگی زمزمه کرد و ضربه های آروم و ملایم انگشت های مرد روی پهلوهاش بهش دلگرمی داد .
جیمین : منم همینطور .

دست های یونگی مشت شد و با بغض دندون هاش رو به هم سابید . تماشای اون صحنه باعث تیر کشیدن قلبش میشد . دلش میخواست از اون اتاق فرار کنه و به خونه ی خودش پناه ببره . با خودش گفت این بهترین کاره . اما قبل از اینکه بتونه از اونجا فرار کنه دستش اسیر دست شخص دیگه ای شد . با تعجب سمت جین برگشت و سوالی بهش خیره شد .

جین نگاهی به صورت یونگی که بخاطر تعجبش کیوت شده بود انداخت اما سریع نگاهش رو گرفت و لبخند کوچکی زد .

جین : صحنه ی قشنگیه ! نمیخوای تماشا کنی ؟ مگه خوشحالی جیمین شی برات مهم نیست ؟
با تن صدای آرومی گفت و دید که چطور دست یونگی محکم مشت شده .

HE IS YOUR OPPOSITE ROLEWhere stories live. Discover now