PART-16

309 53 16
                                    

+ خب همونطور که توی فیلمنامه هست … شما دو تا باید با عصبانیت دیالوگ هاتون رو بگید و بعدش شما آقای کیم ، یونگی شی رو با پرخاش هل بدین تا به دیوار برخورد کنن . متوجه شدین ؟

با سوالش یونگی از فکر بیرون اومد و آروم سر تکون داد ، درحالیکه نامجون پوزخندی زد و با کنایه گفت .
نامجون : مشکلی نیست من توی این کار تجربه دارم .

کارگردان با شوخی حساب کردن حرفش خنده ی کوتاهی کرد و از اونها دور شد اما دو بازیگر دیگه منظور اصلی حرفش رو میدونستند و فقط در سکوت به کارگردان که مشغول حرف زدن با طراح صحنه بود گوش دادند .

چند دقیقه بیشتر طول نکشید تا کار کادر صحنه تموم و برای بار آخر میکاپ دو بازیگر چک بشه و حالا هر دو سر صحنه ایستاده بودند . جین هم با فاصله از صحنه ی اصلی ، جایی نزدیک به چند تا از فیلمبردار ها ، به دیوار تکیه داده بود و به صحنه ی رو به روش خیره بود . با صدای کارگردان فیلمبرداری شروع شد و هر دو بدون هیچ اشتباهی دیالوگ ها رو به خوبی انجام می‌دادند .

تمام حواس جین به حرکات یونگی بود . توی اون تیشرت سیاه پوست سفیدش بیشتر به چشم میومد . لبخند ملایمی زد اما با دیدن بازوی لاغرش به سرعت محو شد . اخم ریزی کرد و به اون تیکه گوشت کوچیکی که بازوی یونگی داشت خیره شد . فتوشات هاش رو دیده بود اما توی اونا انقدر لاغر نبود . یعنی ادیت بود یا تو این مدت کم لاغر شده بود ؟ چرا ؟ اخمش هر لحظه غلیظ تر میشد و فیلمبرداری که بهش نزدیک بود برای یه لحظه از دیدن اخمش ترسید و سریع نگاهش رو گرفت و سر کارش برگشت .

با صدای داد نامجون ، جین از فکر بیرون اومد و به صحنه نگاه کرد . اونا هنوز مشغول فیلمبرداری بودند .
نامجون : بهت گفتم اون به دردت نمیخوره ! کجای حرفمو نمی‌فهمی احمق ؟
اخمی که برای چند لحظه از بین رفته بود با کلمه ی آخر دوباره برگشت و جین با حرص نفسش رو بیرون داد .

لبای یونگی لرزید و با استرس دستش رو سمت کت نامجون برد تا اون رو بگیره اما برگشتن نامجون و محکم پس زدن دستش باعث شد با ترس بیشتری خودش رو عقب بکشه و لب های کوچیکش رو به دندون بگیره .
طبق نقشی که داشت به صورتش دست کشید و بعد از قورت دادن آب دهنش با صدای آرومی که می‌لرزید حرف زد .
یونگی : بهت گفتم که ازش خوشم میاد . توقع داری چیکار کنم ؟ به قلبم بگم خفه بشه ؟

چشمای نامجون از عصبانیت درشت شد و بدون اینکه کنترلی روی خودش داشته باشه داد زد .
نامجون : آره خفش کن ! احمق نمیدونی این چه آسیبی به تو و زندگیت میزنه ؟ اون کسی نیست که بشه باهاش موند ، با هزار تا آدم بوده فکر کردی ازت خوشش میاد ؟ نخیر فقط چشمش بدنت رو گرفته احمق ! به محض اینکه کارش تموم بشه پرتت می‌کنه توی خیابون میفهمی یا نه ؟ با توام !

یونگی با چشمای مظلومی که پر از خواهش بود بهش نگاه کرد و با درموندگی گفت .
یونگی : اما من دوسش دارم هیونگ .

HE IS YOUR OPPOSITE ROLEWhere stories live. Discover now