Medicine 1⚔

371 41 23
                                    

:)

یونگی جیمین رو به شکم رو تخت خوابونده بود و به حالت داگ استایل ، از پشت دست هاشو دست بند زد و به گردنش یه قلاده وصل بود که زنجیر اون قلاده به دست بند قفل میشد .

یونگی با بدنی گرم و عرق کرده از تحرک زیاد ، موهای خیس و چشمای خمارش به سرعت تو ورودی جیمینی که تا قبل از امشب باکره بود میکوبید .
هیچ توجهی به گریه ها و التماس های پسر زیرش نمیکرد و اصلا براش مهم نبود که با وجود اون ضربات محکم جیمین نمیتونه با گگ تو دهنش نفس بکشه .

اسپنکی به یکی از لپ های باسنش زد تا صدای گریه و ناله پسر زیرشو بیشتر بشنوه .
صدای زنگ گوشیش رو شنید . همین طور که مرتب تو مقعد تنگ و خیس جیمین میکوبید به شماره روی صفحش زل زد . گوشی رو برداشت ، تماس رو وصل کرد
با زبونش لب هاشو خیس کرد و بدون قطع کردن حرکاتش با لحنی زمزمه وار جواب داد

_ میشنوم

+ براوو حتی الانم ازش نمیکشی بیرون

دیکشو تا اخر تو جیمین کرد و چند لحظه همون طور موند و رو بدنش خم شد

_ حاح .. ته .. سوراخش .. ورودی بهشته...

+ چقدر صدای گریه کردنش سکسیه

تهیونگ بی اختیار زیپ و دکمه شلوارش رو باز کرده بود و همون طور که از تو مانیتور به جونگکوک خیره بود با دستش دیکشو فشار میداد و اروم نوازش میکرد

_ نمیخوام ازش بکشم .. فااک .. بیرون

+ گوشیو بزار کنار دهن اون جوجه گگ دهنشم باز کن .. یونگ میخام چند دقیقه جوری بکنیش که نبودمو جبران کنه

یونگی پوزخندی زد و بعد از زدن دکمه بلندگوی گوشی ، نزدیک دهن جیمین روی تخت انداخت و با انگشت هاش قلاب پشت سرشو باز کرد و گگ رو انداخت پایین تخت
جیمین به محض بیرون اومدن گگ از دهنش محکم چشماشو روی هم فشرد ، چند بار لباشو باز و بسته کرد و به سختی اب دهنشو قورت داد
لباش از شدت بغض ، ضعف و درد میلرزیدن

_ عااا..عااییی~

+ فاک همینه

تهیونگ بلافاصله تو میکروفن به جونگکوک گفت

_ شل کن توله صدای رفیقتو الان میشنوی

و بعد از این که تلفن رو روی بلندگو گذاشت ، رو به روی میکروفن گرفت
انگشت های کشیدشو رو دیک راست شدش میکشید و لحظه ای بعد صدای ناله و گریه ی جیمین تو سر همشون پیچید به وضوح دید که جونگکوک داره به گوش هاش چنگ میندازه و تو جاش تقلا میکنه اما این صحنه ها به شدت بیشتر و بیشتر تحریکش میکرد .

سرعت هندجابشو بالاتر برد و با دست دیگش بالز هاشو فشار داد

+ ..عاه ..فاک .. فردا شب ماله من

یونگی همچنان با فشار توش میکوبید و صدای برخورد بدناشون و هق هق های جیمین کم کم داشت ارضاش میکرد

_ ازش نمیگذرم ..حاح فاک .. اوه گاد .. لعنتی ..

+ تریسام

یونگی با تمام توانش اخرین ضربه هارو رو به ورودی جیمین میزد .

Bạn đã đọc hết các phần đã được đăng tải.

⏰ Cập nhật Lần cuối: Jul 31, 2022 ⏰

Thêm truyện này vào Thư viện của bạn để nhận thông báo chương mới!

SOLDIERS HAVE HEARTSNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ