part 2

150 10 3
                                    

تقریبا هر روزِ اون هفته، جونگکوک به تپه کنار شهر میومد تا با تهیونگ زیر همون درخت بید همیشگی کتاب بخونه...دیگه کم کم کتاب رو به پایان بود و اونا سعی میکردن بیشتر صحبت کنن تا اینک کتاب رو تموم کنن
~~~

"20 آگوست 2020"
"تابستانِ لیون ورث"

سرشو به تنه درخت تکیه داده بود و سعی میکرد با چشمان بسته روی صدای طبیعت تمرکز کنه...
صدای گنجشک ها...
صدای ملخ ها...
صدای بادی که با نزدیک شدن پاییز هر روز بیشتر میشد...
صدای رودخونه ای که هرچند نزدیک نبود اما تا فرسخ ها دورتر شنیده میشد...
اما تمرکزش با شنیدن صدای بلند دویدن و نفس نفس زدن کسی از بین رفت
تهیونگ که مطمئن بود فقط کوک اینجوری با عجله اون اطراف میدوئه تک خنده ای کرد و چشم هاشو به آرومی باز کرد
کوک که بالاخره رسید و فقط نیم متر با تهیونگ فاصله داشت خم شد و شروع کرد به عمیق و بلند نفس کشیدن و مابینش حرف زدن
-ب...ببخشید...دیر...کردم...دا...داشتم...

تهیونگ دستشو به نشانه "صبرکن" جلو گرفت و همونطور که سعی میکرد خندشو کنترل کنه جواب داد
-میدونم میدونم...به دیر کردنات عادت کردم بیا بشین

جونگکوک خندید و همونطور که نفس هاش آروم تر میشد کنار تهیونگ نشست که بلافاصله ظرف فلزی ای چشمشو گرفت
-اوه این چیه؟

تهیونگ دست به سینه نشست و منتظر به کوک خیره شد
-حدس بزن

کوک قیاقه متفکری به خودش گرفت و با یادآوری قولی که تهیونگ دیروز بهش داده بود با هیجان و ذوق چشم هاشو از حالت عادی باز تر کرد و پرسید:
-اوه خدای من...وقتی دیروز گفتی برام میاریش جدی نگرفتم...واقعا به جین گفتی برام درستش کنه؟

تهیونگ لبخند پر ذوقی زد و سرشو به نشانه تایید تکون داد و کوک در جوابش از خوشحالی جیغ خفه ای زد و خواست دستشو به سمت ظرف ببره تا درشو باز کنه اما با خودش گفت چرا یکم شیطنت نکنه؟
دستشو عقب کشید و با لحن شیطنت آمیزی پرسید:
-داخلش که گردو نریخته؟

تهیونگ چشم هاشو نیمه باز کرد و با قیافه پوکری همونطور که سعی میکرد خندشو کنترل کنه به بازوی کوک زد
-یااا خرابکاری درخشانتو یادم ننداز هنوزم دستام خارش داره جئون فاکینگ جونگکوک

کوک که از واکنش تهیونگ راضی بود لبخند خرگوشی ای زد که دو دندون جلوییش رو به نمایش میزاشت
-خب من که علم غیب نداشتم به گردو حساسیت داری تازه کلی هم ذوق داشتم که از کیکی که با هوپ درست کرده بودم خوشت بیاد

فلش بک"
19 آگوست/ یک روز پیش"

کوک با ذوق به تهیونگ خیره شده بود تا نظرش رو درباره کیکی که ظهر وقتی تو خونه با جیهوپ تنها بودن درست کردن بدونه و چند ثانیه بعد از اینک تهیونگ کیک رو قورت داد شروع کرد به سریع و پشت سر هم صداش کردن
-ته ته ته ته ته ته ته ته ته ته بگو ببینم مزش خوبه؟

خاطرات بید (ویکوک)Where stories live. Discover now