[Completed]
༄𝑃𝑒𝑟𝑓𝑢𝑚𝑒 • عطر، بوی خوش༄
𝐶𝑜𝑢𝑝𝑙𝑒: 𝑉𝐾𝑜𝑜𝑘
𝐺𝑒𝑛𝑟𝑒: 𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒•𝐴𝑛𝑔𝑠𝑡
او بوی گل فریزیا و وانیل میداد...
«وقتی برای اولین بار تو رو دیدم، صورتی رنگ بودی.»
«من عطر شانهی آبی رنگت رو نفس کشیدم و به خودم اجازه دادم...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
∘₊✧──────✧₊∘
کولهپشتیش رو روی شانههاش جابهجا کرد و بوم متوسط و قاب شدهای که بوی رنگ روغنِ روی اون هنوز هم به خوبی احساس میشد رو با احتیاط روی زمین گذاشت و به دیوار تکیه داد.
نگاهی به دستهی کوچک گلهای "فراموشم مکن¹" انداخت و لبخندی به خاطر زیبایی اونها زد. از علاقهی عجیب پسری که چند سالی میشد قلبش رو تصاحب کرده بود، به اون گلهای آبی رنگ خبر داشت و تصور لبخند اون پسر با دیدن دستهگل کوچکی که درست کرده بود، باعث شد که ضربان قلبش شدت بگیره.
نفس کوتاهی کشید و بدون اینکه تلاشی برای پنهان کردن لبخندش بکنه، زنگِ در رو با آهنگ خاصی که مختص به خودش بود، به صدا در آورد.
طولی نکشید که صدای پایی شنیده شد و بعد در چوبی و سفید رنگ خونه به آرومی باز شد.
لبخند پسر بزرگتر با شوق دیدن چهرهی فاتح قلبش لحظهای به چشمهای کشیده و مشتاقش رسید اما وقتی با چشمهای پف کرده و چهرهی غمگین اون مواجه شد، ماهیچهی تپندهی توی سینهاش لحظهای از حرکت ایستاد و شوقِ توی چشمهاش جای خودش رو به ترس و نگرانی داد.
قدمی به جلو برداشت و بدون اینکه به ظرافت دستهگلی که با شور و عشق برای پسر کوچکتر درست کرده بود توجهی بکنه، چتریهای اون رو از روی پیشانیش کنار زد و پسر کوچکتر بدون معطلی دستهاش رو از همدیگه باز و آغوش دیگری رو طلب کرد.
وقتیکه در آغوش گرفته شد، نفس حبس شدهاش رو بیرون داد و بعد دَم عمیقی از عطر پسر بزرگتر گرفت. عطر رنگ همیشه نسبت به بوی ادکلن شیرین اون پسر برتری پیدا میکرد و جونگکوک اعتراضی نسبت به این موضوع نداشت و دروغ بود اگر که میگفت عاشق اون ترکیب تلخ و شیرین نبود.
-«خوبی؟»
پسر بزرگتر به آرومی زمزمه کرد و جونگکوک بدون اینکه آغوش اون رو ترک بکنه، سری تکون داد: