༄𝐹𝑜𝑟𝑔𝑒𝑡 𝑚𝑒 𝑛𝑜𝑡; 𝑊ℎ𝑖𝑡𝑒 [ʙʏ ᴠᴇɴᴜs]

268 43 33
                                    

╭──────༺♡༻──────╮
فراموشم مکن؛ سفید
╰──────༺♡༻──────╯

╭──────༺♡༻──────╮فراموشم مکن؛ سفید╰──────༺♡༻──────╯

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

∘₊✧──────✧₊∘

کوله‌پشتیش رو روی شانه‌هاش جابه‌جا کرد و بوم متوسط و قاب شده‌ای که بوی رنگ روغنِ روی اون هنوز هم به خوبی احساس میشد رو با احتیاط روی زمین گذاشت و به دیوار تکیه داد.

نگاهی به دسته‌ی کوچک گل‌های "فراموشم مکن¹" انداخت و لبخندی به خاطر زیبایی اون‌ها زد. از علاقه‌ی عجیب پسری که چند سالی می‌شد قلبش رو تصاحب کرده بود، به اون گل‌های آبی رنگ خبر داشت و تصور لبخند اون پسر با دیدن دسته‌گل کوچکی که درست کرده بود، باعث شد که ضربان قلبش شدت بگیره.

نفس کوتاهی کشید و بدون اینکه تلاشی برای پنهان کردن لبخندش بکنه، زنگِ در رو با آهنگ خاصی که مختص به خودش بود، به صدا در آورد.

طولی نکشید که صدای پایی شنیده شد و بعد در چوبی و سفید رنگ خونه به آرومی باز شد.

لبخند پسر بزرگتر با شوق دیدن چهره‌ی فاتح قلبش لحظه‌ای به چشم‌های کشیده و مشتاقش رسید اما وقتی با چشم‌های پف کرده و چهره‌ی غمگین اون مواجه شد، ماهیچه‌ی تپنده‌ی توی سینه‌اش لحظه‌ای از حرکت ایستاد و شوقِ توی چشم‌هاش جای خودش رو به ترس و نگرانی داد.

قدمی به جلو برداشت و بدون اینکه به ظرافت دسته‌گلی که با شور و عشق برای پسر کوچکتر درست کرده بود توجهی بکنه، چتری‌های اون رو از روی پیشانیش کنار زد و پسر کوچکتر بدون معطلی دست‌هاش رو از همدیگه باز و آغوش دیگری رو طلب کرد.

وقتیکه در آغوش گرفته شد، نفس حبس شده‌اش رو بیرون داد و بعد دَم عمیقی از عطر پسر بزرگتر گرفت. عطر رنگ همیشه نسبت به بوی ادکلن شیرین‌ اون پسر برتری پیدا میکرد و جونگکوک اعتراضی نسبت به این موضوع نداشت و دروغ بود اگر که می‌گفت عاشق اون ترکیب تلخ و شیرین نبود.

-«خوبی؟»

پسر بزرگتر به آرومی زمزمه کرد و جونگکوک بدون اینکه آغوش اون رو ترک بکنه، سری تکون داد:

𝐏𝐞𝐫𝐟𝐮𝐦𝐞 [𝐕𝐊𝐨𝐨𝐤]Where stories live. Discover now