من از این شهر و مردمش بیزارم!
من از خندههای احمقانه و متظاهرشان بیزارم!
من از خودم و تو و این شهر بیزارم!
من از کوچهها و خیابونهاش بیزارم!
من از پارکهای احمقانهاش بیزارم!
من از نگاه پسران و دخترانش بیزارم!
من از خیره شدن زنان و مردان سالخورهاش بیزارم!
من از کلمات تحقیر آمیز خانوادههایش بیزارم!
من از نگاه های عاقل اندر سفیه مردمانش بیزارم!
من از تفکرات مسخره و مغزهای بسته این انسانها بیزارم!
من از جملات خودخواهانهشان بیزارم!
من از آن اندیشههای زن ستیزانه و مرد سالارانهشان بیزارم!
من از آنان که در باور خودشان همیشه بر حق هستند بیزارم!
من از آنان که همیشه برایم تعیین تکلیف میکنند بیزارم!
من از آن بچههای پر سروصدای لوس بیزارم!
من از رنگ دیوار های این شهر بیزارم!
من از میدان های بزرگ با مجسمههای احمقانهاش بیزارم!
من از بیرون رفتن از اتاقم بیزارم!
من از شنیدن دغدغه های مسخره و پیش پا افتادهی برخی انسان ها بیزارم!
من از مرگ تک تک انسان هایی که میشناختمشان بیزارم!
من از تحمیل تصمیم های خانواده ها بر فرزندشان بیزارم!
من از شنیدن شکست دوبارهی کسی بیزارم!
من از زمین خوردن دوبارهام بیزارم!
من از دیدن تمام آن پستها، کامنتها، لایک کردن ها بیزارم!
من از تمام شاید و بایدها بیزارم!
من از دویدن و نرسیدن دوباره بیزارم!
من از این جامعه و بیعدالتی هایش بیزارم!
من از تمام این نابرابری ها بیزارم!
من از دیدن صورتهای غمگین و افسرده جوانان و نوجوان این مملکت بیزارم!
من از نرسیدن به رویاهایم...بیزارم؛ ناتوانم؛ کلافهام؛ عاجزم...
خستهام
خستهام
خستهام◇Telma
YOU ARE READING
My Notes
Non-Fictionمجموعه ای از یادداشت های من،شامل برش هایی از کتاب های مورد علاقه ام،اشعار مورد علاقه ام،نوشته های خودم و هر چیزی که ارزش خوندن و نوشتن داشته باشه^_^