Fake account

601 131 37
                                    

با باز شدن چشمای فلیکس، هیونجین سریع گوشیشو بست و از روی پای فلیکس بلند شد؛انگار که اصلا اونجا دراز نکشیده بود.
هنوز هم وقتی فکر می کرد اونجوری جلوی فلیکس چرت و پرت گفته و بعد خودشو تو بغلش انداخته و درنهایت رو پاش خوابیده، با اینکه خاطره واضحی نداشت ولی خجالت و کنارش، هیجان زیادی رو حس می کرد؛ اما در نهایت با یاداوری یونگجون و مادر احتمالیش اخم مهمون ابروانش می شد.
«اوه...تو کی...اها...بلاخره بیدار شدی...»
این فلیکس بود که با لحن خوابالوش و دستایی که به چشماش می مالید به حرف اومد و دوباره هیونجینو یاد دراماهایی که باید تو اولین فرصت توییتشون می کرد انداخت.
«صبح بخیر، آره ببخشید اذیت شدی»
پسر کوچکتر با شنیدن این حرف سرشو برای مخالفت تکون داد و بعد از خمیازه ای که کشید، ازجاش بلند شد.
«راحت باش...من...برم صورتمو آب بزنم»
و در نهایت بدون اینکه فرصتی برای جواب به هیونجین بده دنبال دستشویی رفت. قبلا یه بار دیگه هم خونه دوستش اومده بود پس راهشو بلد بود.

 قبلا یه بار دیگه هم خونه دوستش اومده بود پس راهشو بلد بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

فلیکس بعد از شستن دست و صورتش از دستشویی بیرون اومد که با مینهو رو به رو شد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

فلیکس بعد از شستن دست و صورتش از دستشویی بیرون اومد که با مینهو رو به رو شد. هیونگ جدیدش که از شانس خوبش خیلی مهربون هم بود.
«صبحت بخیر فلیکس. خوب خوابیدی؟»
مینهو درحالی که لبخند مهربونی رو مهمون لباش کرده بود پرسید.
«صبح بخیر هیونگ. اره لعنتی کاناپه تونم مثل تخت نرمه»
با شوخی فلیکس جفتشون خندیدن و مینهو با بهم ریختن موهاش نگاهی به حال، جایی که هیونجین با گوشیش مشغول بود نگاه کرد.
«اون لامای دراز اذیتت که نکرد؟لگدپاشی ای خروپفی چیزی؟»
پسر کوچکتر از لقبی که به دزد جذابش نسبت داده شده بود خنده ای کرد و سرشو برای مخالفت تکون داد.
«نه هیونگ خیالت راحت.»
اما با یاداوری جروبحث دیشب و توییت هیونگش، لباشو آویزون کرد و چشماشو به مظلوم ترین حالتی که می تونست دراورد.
«هیونگییی،جدی نمی خوای بزاری منو سنجابک خنگم دیگه همو ببینیم؟»
پسر بزرگتر که هنوز از تغییر چهره ناگهانی فلیکس تو شوک بود با شنیدن حرفش، چشماش اندازه تخم شترمرغ شد و بعد از فحشی که تو دل نثار هیونجینه بی خبر از همه جا کرد، با لبخندی به در اتاق خودشو دوست پسرش اشاره کرد.
«آشتی کردین دیگه، حالام برو اون خوابالو رو بیدار کن، تا من به امورات واجبم برسم»
با چشمای سوالی فلیکس متوجه شد منظورشو نفهمیده و در اخر با اشاره ای به دستشویی بهش فهموند امورات واجب همون دستشویی درحال ریختنه.
در نهایت با مرتب کردن موهای پف پفی و برق گرفته فلیکس ، راهشو ازش جدا کرد.

در نهایت با مرتب کردن موهای پف پفی و برق گرفته فلیکس ، راهشو ازش جدا کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

این پارتم بخاطر متینای کیوتم به جای شنبه امروز گذاشتم✨لطفا ووت و کامنت یادتون نره🫂✨

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


این پارتم بخاطر متینای کیوتم به جای شنبه امروز گذاشتم✨
لطفا ووت و کامنت یادتون نره🫂✨

𝐖𝐡𝐨'𝐬 𝐛𝐚𝐛𝐲?Where stories live. Discover now