꧁𝐩𝐚𝐫𝐭32꧂

255 73 40
                                    


-سلام هیونجینا چی‌شده؟

-مینهو هیونگ، موقع گشتن خونه‌ی هیون‌جو شی توی گاوصندقش یه فلش پیدا کردیم؛ باید ببینیش.

نفسش رو با صدا به بیرون از ریه‌هاش دعوت کرد و درحالی که شقیقه‌های درمندش رو میفشرد بدون توجه به اینکه هیون اونجا نیست تا ببیندش سری به نشونه‌ی تائید به بالا و پایین تکون داد.
-الان خودم‌و میرسونم.

بعد از قطع کردن تماس به سختی چانی که حالا بوی‌ ناخوش الکل مثل هاله‌ای اطرافش رو گرفته بودن، روی دوشش نشوند و مسیر اتاق خواب پسر رو پیش گرفت.

-خدای من... چقدر سنگینی پسر!

با غر گفت و بعد از گذاشتن تن بی‌حال پسر بزرگ تر روی تخت مثل مرد های میانسال دست به کمر شد و از درد چشم‌های درشتش‌و روی هم فشرد.

-مطمئن باش دفعه‌ی بعدی وجود نداره چان شی؛ من به این کمر نیاز دارم.

با لحن بامزه‌ای به چانی که توی عالم رویا سیر می‌کرد گفت و محتاط پتوی نمرش‌و روی پسر کشید؛ با دیدن چهره‌ی جذاب و دوست داشتنیش‌ که با نور کم سوی مهتاب که خودش رو به سختی از پنجره به داخل می‌کشوند روشن شده بود، لبخند شیرینی زد.
خم شد و بوسه‌ای روی پیشونی برفیش کاشت و بعد قدم‌های خسته‌ش رو به سمت در خروجی برداشت.

به قدری خسته بود که هرازگاهی برای بیدار نگه‌داشتن خودش هنگام رانندگی کشیده‌‌ی نرمی به گونه‌های سرخش می‌زد بلکه با تنبیه کردن گونه‌های گلگونش چشم‌هاش رو وادار به کار کردن بکنه.

-فقط دوست دارم مسئله‌ی مهمی نباشه که این موقع شب اون پسر من‌و آواره‌ی خیابونا کرده؛ اون‌وقت خودم دست می‌ندازم دور گردنش و اون‌و به دنیای مرگ میکشونم. بعدم میرم خودم‌و به عنوان اولین دادستان قاتل تحویل میدم.

با حرص گفت و مروارید‌های براقش‌و روی هم فشرد؛ ولی جملاتش به خاطر خمیازه‌های مداومش ناواضح شنیده می‌شد.

با رسیدن به مقصد مورد نظرش ماشینش‌و کنار تیر چراغ برقی پارک کرد و وارد شد؛ و همون لحظه هیونجینی که تا این مدت به انتظارش کل سالن اداره‌‌رو با پاهای بلندش متر کرده بود، به سمتش هجوم برد.

-دیر کردی هیونگ؛ مثل همیشه!
جمله‌ی آخرش رو با طعنه‌ی ریزی عدا کرد و نتیجه‌ش شد پس‌گردنی از طرف هیونگِ محبوبش.

-یه نگاه به ساعت کردی افسر هوانگ؟! ساعت فاکینک چهار صبحه!

هیون اول نگاه گره‌ خوردش‌و به افراد حاضر توی اداره ‌که با دهنی به زمین نشسته بهش چشم دوخته بودن داد و بعد با لبخند کج‌وکوله‌ای سرش‌و به نشونه‌ی عذرخواهی به طرف پسر مو بنفش خم کرد.

-عذرمیخوام دادستان لی، ولی حتما باید میدیدینش؛ راستی هیونگ... موهات خیلی بهت میاد!

مینهو که لحن بامزه‌ی پسر رو به نشونه‌ی تمسخرش پذیرفته بود عصبی چشم‌هاش‌و توی حدقشون چرخوند و دست به سینه شد.

༒︎𝑫𝒆𝒗𝒊𝒍'𝒔 𝑻𝒖𝒓𝒏༒︎ (𝑪𝒉𝒂𝒏𝒉𝒐) (𝑪𝒉𝒂𝒏𝒈𝒍𝒊𝒙)Where stories live. Discover now