همین که به منطقهی مورد نظرشون پا گذاشتن با عجله سِیلی از خبرنگارهای مزاحم رو کنار کشیدن تا راهشون رو به خونهی لوکس و بزرگ روبهروشون باز کنن.خونه با دکور رنگهای روشنی از قبیل سفید و سبز کدر پوشیده شده بود و پردههای طلایی رنگ با برخورد نور خورشید به زیبایی میدرخشیدن و کمی نور به فضای تاریک خونه هدیه میکردن.
تمام اجناس داخل خونه به طرز عجیبی نو به نظر میرسید! از کاناپههای طوسی رنگ گرفته تا لوازم آشپزخانه مثل یخچال و گاز، همه چیز دست نخورده بود.
-از دیدنت خوشحالم لیکس.
با نشستن آوای آشنایی توی گوشش به همراه لبخند سرش رو به طرف صدا کج کرد. مرد بلند قد مثل همیشه ژاکت چرمش رو به تن کرده بود و موهای بلندش رو بسته بود، با موهای سرمهای رنگ بهتر از شرابی به نظر میرسید.
-منم همین طور هیونجین شی؛ فکر نمیکردم اینجا ببینمت!
دستهاشرو درون جیب شلوار تیرهش فرو کرد و مقصد نگاهش از چشمهای براق پسر به کفشهای نوش تغییر کرد.
-حالم بهتر شده؛ از این به بعد قراره زیاد همو ببینیم دادستان لی.
پسر مو بلوند قدمی جلو برداشت و به نرمی فشاری به شونهی افتادهی افسر روبهروش وارد کرد و لبخند زیباشو روی چهرهی خستهش پاشید. نبود مینهو مساوی شده بود با درد بیپایانی که گریبان گیر همشون شده بود! دردی که نه میتونستن بهش عادت کنن و نه مرهمی براش پیدا کنن.
-خوشحالم برگشتی افسر هوانگ.
همین جملهی کوتاه برای سبک تر کردن جسم درون سینهاش کافی بود. فلیکس تمام این مدت به فرشتهی نجات خیلی از رنج دیدهها تبدیل شده بود، فرشتهی مهربانی که درد و رنج های عزیزانش رو درون خرابهی قلبش جا میکرد.
و تنها آغوش امن چانگبینش بود که دلیل دوام اوردن خرابهی تنهای قلبش بود.بدون رد و بدل شدن کلمهای بینشون راه اتاق خواب مقتول رو پیش گرفتن و پا داخل اتاق گذاشتن.
حتی داخل اتاق هم درست مثل بقیهی نقاط خونه تمیز به نظر میرسید، البته به جز اون لکههای مزاحم یاقوتی رنگ که زمین اتاق رو تزئین کرده بودن.مرد درشت هیکل به پشت روی زمین دراز کشیده افتاده بود و به جز حروف AL روی سینهی برهنهاش زخم دیگری روی تنش به چشم نمیخورد؛ درست مثل چهار قربانی قبلی که هنوز دلیل مرگشون معما بود.
-درست مثل چهار مقتول قبلیه درست میگم؟
هیون پرسید و کنار فلیکس در نزدیکی جسد خم شد؛ و پسر کوچک تر هم سری به نشانهی تائید تکان داد.
-دقیقا مثل چهار پروندهی قبلیه! چانگبین نتونست دلیل مرگشون رو پیدا کنه. نه اثری از زخم عمیقی بود نه کبودی و نه اثری از رد بند روی گردن یا مچ دست و پا... هیچی! هیچی پیدا نکرد جز همین حروف AL که انقدراهم عمیق نیست که باعث مرگشون بشه، بیشتر مثل یه امضا میمونه.
STAI LEGGENDO
༒︎𝑫𝒆𝒗𝒊𝒍'𝒔 𝑻𝒖𝒓𝒏༒︎ (𝑪𝒉𝒂𝒏𝒉𝒐) (𝑪𝒉𝒂𝒏𝒈𝒍𝒊𝒙)
Fanfictionᴅᴠᴇɪʟ's ᴛᴜʀɴ "بدل شیطان" ᴄᴏᴜᴘʟᴇ᎓ᴄʜᴀɴʜᴏ, ᴄʜᴀɴɢʟɪx ɢᴇɴʀᴇ᎓ᴀɴɢsᴛ, ᴅʀᴀᴍᴀ, ᴄʀɪᴍᴇ, ᴍʏsᴛᴇʀɪᴏᴜs •روز آپ:شنبه ها ༆༄༆༄༆༄༆༄༆༄ ✍︎فلیکس یه دادستان تازه کاره که تو دوران کودکیش به شدت مورد آزار و شکنجه قرار گرفته و از اون زمان با دیدن هر نوع خشونتی از حال میره، و...