تنها چراغهای کوچک سفید رنگِ دور دیوار روشن بودن و تاریکی به قدری محکم فضارو به آغوش کشیده بود که پسر هیچ دیدی به اطرافش نداشت و فقط قادر بود مرد ریز جثهای رو، که با بیتفاوتی تمام روی کاناپهی طوسی رنگش لم داده رو ببینه؛ اما به علت اینکه مرد بهش پشت کرده بود تشخیص چهرهاش براش ناممکن بود.
با قدمهای آرامی و بی سروصدا به مرد نزدیک شد؛ چاقوی تیز و براقش رو توی مشتش فشرد و همین که قصد کرد حرکتش بده دستش محکم توسط مرد هیکلی اما کوتاه قدی که چهرهی ناآشنایی داشت گرفته شد.
فلیکس بلافاصله ریکشن نشون داد، چرخید و به کمک پاهای ورزیدهاش ضربهی مهمان شکمِ مرد کرد که باعث شد به سمت عقب پرت بشه، و کمرش محکم به ستونِ پشت سرش برخورد کنه.
با شنیدن صدایی، نفس نفس زنان چشمشهای تیزش رو از مرد مقابلش که از درد به خود میپیچید و زیر لب فحشی نثار پسر ککومکی میکرد گرفت و سرش رو به سمت صدا چرخوند.
مرد مو بلوند با لبخندی از سر رضایت محکم دستاش رو به هم می کوبید و پسر جوان رو تشویق میکرد.
خواست قبل از اینکه مرد قوی هیکل فرصت بلند شدن از جاش رو داشته باشه به سمت مردغریبه هجوم ببره اما بعد از دیدن چهرهی آشنا و چشمهای بادومي که رد لبخند روش به جا مونده بود، پلکهاش رو روی هم گذاشت و نفس حبس شدهاش رو به بیرون هل داد.
-جیسونگ هیونگ!
«آفرین پسر خیلی پیشرفت کردی؛ لیکسی کوچولوی من دیگه خیلی بزرگ شده.» جیسونگ درحالی که حتی یک لحظه لبخند روشنش از روی لبهاش کمرنگ نشد گفت و بار دیگه روی کاناپه جا گرفت.
فلیکس کلافه از کار بیمنطق هیونگش دستش رو بین جنگل پریشان موهاش کشید و خطاب به مرد لب زد:
-هیونگ این چه کاریه؟! واقعا ترسوندیم؛ کم مونده بود بهت صدمه بزنم.
جیسونگ درحالی که سیگاری روشن میکرد خندهی تمسخرآمیزی به پسر کک و مکی مقابلش تحویل داد؛ پا رویپا انداخت و کامی از سیگار شکلاتیاش گرفت.
-فکر کردی میتونی استادت رو به همین راحتی زخمی کنی جوجه؟! مثل اینکه یادت رفته، من بودم که این چاقویی که الان توی دستته رو بهت داد.
با طعنه گفت و دود سیگارش رو به بیرون فرستاد، دودهای خاکستری سیگارش به زیبایی درون فضای تاریک خانه به رقصیدن دراومدن.
فلیکس چتریهای خیس از عرقش رو عقب داد و قبل از اینکه روی کاناپه جاگیر بشه به طرف مرد سیاه پوش چرخید و با خم کردن سر ازش معذرتخواهی کرد؛ هرچند نیازی به این کار نداشت وقتی این خودش بود که ابتدا برخورد درستی نشون نداد. از چشمهای ترسناک و کشیدهاش به خوبی مشخص بود چندباری صحنهی قتل پسر ککومکی رو روی صفحهی ذهنش ترسیم کرده!
ESTÁS LEYENDO
༒︎𝑫𝒆𝒗𝒊𝒍'𝒔 𝑻𝒖𝒓𝒏༒︎ (𝑪𝒉𝒂𝒏𝒉𝒐) (𝑪𝒉𝒂𝒏𝒈𝒍𝒊𝒙)
Fanficᴅᴠᴇɪʟ's ᴛᴜʀɴ "بدل شیطان" ᴄᴏᴜᴘʟᴇ᎓ᴄʜᴀɴʜᴏ, ᴄʜᴀɴɢʟɪx ɢᴇɴʀᴇ᎓ᴀɴɢsᴛ, ᴅʀᴀᴍᴀ, ᴄʀɪᴍᴇ, ᴍʏsᴛᴇʀɪᴏᴜs •روز آپ:شنبه ها ༆༄༆༄༆༄༆༄༆༄ ✍︎فلیکس یه دادستان تازه کاره که تو دوران کودکیش به شدت مورد آزار و شکنجه قرار گرفته و از اون زمان با دیدن هر نوع خشونتی از حال میره، و...