꧁𝐩𝐚𝐫𝐭48꧂

82 19 0
                                    

با نوازش‌های لطیف باد خنکی که به پلک‌های بسته‌اش بوسه میزد، به آرومی چشم باز کرد و برای لحظه‌ای تمام اتفاقات چندی پیش رو به فراموشی سپرد؛ اما همین که نوازش‌های آرامش‌بخشی روی موهای بلندش نشست، وحشت زده بلند شد و به چهره‌ی متعجب پسر خیره شد.

با ترسیم شدن چهره‌ی دوست داشتنی مینهو مقابل پرده‌ی چشم‌هاش نفس راحتی کشید و بی‌اختیار دستی دراز کرد و گونه‌ی نرمش رو به نوازش دعوت کرد. خیالش آسوده شد که تمام اینها تنها یه رویای شیرین نبوده، مینهوش واقعا پیشش برگشته بود، درست مثل یک معجزه!

-خیلی وقته خوابیدم؟ معذرت میخوام به خاطر من تا الان بیرون موندی.

مینهو لبخند زیبایی روی لب آورد و سرش رو به طرفین به نشانه‌ی منفی تکون داد. «نه آقا معلم خیلی وقت نیست که خوابتون برده، نگران نباشید من مشکلی ندارم؛ الان حالتون بهتره؟»

چان متقابلا لبخند بسته‌ای زد و سری به نشانه‌ی تائید حرف‌ مینهو تکون داد؛ اما برخلاف لبخند زیباش، غم و اندوه مثل مِه‌ای تمام آسمون شب خاموش شده‌ی مرد رو درآغوش گرفته بود.

-ولی به نظر میاد هنوز ناراحتین! شاید من بتونم بهتون کمک کنم آجوشی.

چان متعجب ابرو درهم کشید و دلخور کمی به سمت پسر کوچک تر خم شد:
-آجوشی؟! الان بیشتر ناراحتم، تو من رو به چشم یه پیرمرد میبینی؟

مینهو شرمزده سر به زیر انداخت و به تندی دست‌هاش رو توی هوا به نشانه‌ی منفی تکون داد.
از خجالت گونه‌های نرمش رنگ گرفتن و نگاه کردن به چشم‌های بادومی خسته‌ی مرد‌ غیرممکن شده بود.

-معذرت میخوام، فقط... نمیدونم چطور باید صداتون کنم.

-چان، میتونی چان صدام کنی... بنگ چان.

مینهو سری تکون داد و از روی نیمکت فاصله گرفت، با تکان دادن کت چهارخانه‌اش خاک‌های فرضی روی تنش رو تکوند و درحالی که لبخند زیبایی روی لب‌های گیلاسی‌اش نشسته بود، دستش رو پشت کمرش قفل کرد و به طرف چهره‌ی جذاب و تراش خورده‌ی مرد خم شد.

-خب بنگ چان شی، من بهتون کمک کردم تا خواب راحتی داشته باشین و حالا نوبت شماست که بهم کمک کنید.

چان متعجب کمی سرش رو عقب کشید، و به چشم‌های خمار و براق مینهو خیره نگاه کرد؛ برخورد نفس‌های گرمش به صورتش دیوانه‌ کننده بود و بی‌رحمانه به ضربات قلبش سرعت میبخشید.

-چه کمکی از من برمیاد؟

.•.•.•.•.•.

-چرا انقدر دیر کردی مینهویا نگرانت شدم پسرم!

زن میانسال با دیدن مرد مشکی پوش شوکه شده چند باری پلک زد و بی‌اراده تشت بزرگ کاهو‌های چینی رو روی زمین انداخت. نگرانی به وضوح درون چشم‌های زن مشخص بود و چان برخلاف مینهو به خوبی متوجه چشم‌های وحشت زده‌ی زن شد.

༒︎𝑫𝒆𝒗𝒊𝒍'𝒔 𝑻𝒖𝒓𝒏༒︎ (𝑪𝒉𝒂𝒏𝒉𝒐) (𝑪𝒉𝒂𝒏𝒈𝒍𝒊𝒙)Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz