ورود یونگی به خونه ی تهیونگ، مثل دعوت مخفیانهی همدیگه به جنگِ "بذار ببینم چقدر مقاومت میکنی" بود که هرکس فکر میکرد فقط خودش قراره حمله کنه...
نگرانی از مشروطی فقط تا اون لحظه ای اهمیت داشت که یونگی فکر میکرد احتمال زدن مخ تهیونگ در حد منفی صفره!!
و نگرانی از لو رفتن گرایشش هم برای اون موقعی بود که احتمالا تهیونگ با فهمیدنش عصبانی و به دنبالش جکسون اخراجش میکرد، نه وقتی فهمید "تهیونگ هم بلده پسرا رو ببوسه!"
با این حال اگه میدونست تهیونگ چه نقشه هایی برای اعتراف کشیدن ازش داره، اون روز ظهر با یه لبخند خیلی خیلی خوشحال و ذوق زده، پاشو داخل خونهی لوکس و چند میلیاردی اون بازیگر جذاب نمیذاشت...
یونگجه که چند لحظه پیش از پله ها پایین اومده بود تا از خونه ی تهیونگ بیرون بره، اون پسر رو درست جلوی در دید و با ترس یک قدم عقب رفت...
_تو دیگه کی هستی؟؟؟
_سلام... آآممم... آقای کیم نیستن؟!
یونگجه دستاشو به سینه زد و همونطور که بهش نزدیکتر میشد، با سوءظن و نگاه ترسناکی سر تا پای یونگی رو برانداز کرد:
_من منیجرشم... ولی تو کی هستی و چجوری بدون اینکه صدای زنگ زدنت رو بشنوم اومدی تو خونه؟؟ نکنه ساسنگ فنی؟؟ شایدم از پاپارازی های دیسپچ؟
_ من...
با استرس همزمان با جلو اومدن اون منیجر بد اخلاق، یک عقب رفت...
صدای پای تهیونگ که پله های دوبلکس رو به سرعت و یکی درمیون پایین میومد توی خونه پیچید و قبل ازینکه خودش بهشون برسه، با صدای بلند گفت:
_من درو براش باز کردم یونگجه شی...
با یه رکابی و شلوارک گشاد کنار یونگجه متوقف شد و بخاطر دویدنش، نفس نفس میزد...
_ مربی بدنسازیمه دیگه... مگه تمرین اضافه پیشنهاد خودت نبود؟؟
نگاه یونگجه بین صورت تهیونگ و یونگی چرخید و با چهرهی درهم کشیده گفت:
_ من؟؟؟... من غلط بکنم... انقدر غذا نخوردی و ورزش کردی داری میمیریـ......
کلمات آخرشو در حالی گفت که تهیونگ دستاشو از پشت روی شونه هاش گذاشته و به سمت در خروجی هلش میداد...
وقتی در رو بست به طرف یونگی که با تعجب وسط خونه اش ایستاده بود و یه کوله ی کوچیک روی دوشش داشت چرخید...
_خوش اومدی یونگی... الان لباس عوض میکنم و میام... سالن ورزشم اونطرفه...
و با دست به سمت چپش اشاره کرد...یونگی بدون هیچ حرفی فقط سرشو تکون داد و به سمتی که اشاره کرده بود رفت...
توی سالن، لباس های بیرونش رو با یه دست بلوز و شلوار ورزشی که مثل قبلیا کامال پوشیده بود، عوض کرد...*استایلشT^T
ولی چند دقیقه بعد وقتی تهیونگ وارد سالن شد، تضادی که ظاهرشون داشت زیادی توی چشم بود...*استایل استغفراللهای تهیونگ(ددی؟ ددی)
یونگی چند بار پلک زد و همونطور که سعی میکرد این بار هم از خطر سکته قلبی در امان بمونه، پرسید:
_ میخوای لخت ورزش کنی؟؟!!!
تهیونگ که فقط یه شلوارک کوتاه پوشیده بود لبخند پهنی زد و جواب داد:
_اینجا که باشگاه نیست لازم باشه قوانین پوششی رو رعایت کنم... خونه خودمه و نمیخوام لباسامو مدام بخاطر عرق کردن بشورم... تو که مشکلی نداری؟(ای دیوث نکبت)یونگی یک بار دیگه با دقت تمام نقاط فاقد پوشش بدن تهیونگ رو از نظر گذروند و شونه ای بالا انداخت:
_ نه چه مشکلی؟!... خیلی هم خوبه...
و یه لبخند شبیه همونی که تهیونگ داشت، تحویلش داد...~~~~~~~
لخت شده واسمون نکبت خان😂(ولی ناموسن عجب چیزی بود)
الهی بچم یونگی:_)ووت بده دیگه فرزندم کامنت هم بزار
ESTÁS LEYENDO
🤍Coach's pleasant mission🤍
Romance🚫پایان یافته🚫 یونگی مربی باشگاهه که بخاطر شک کردن صاحب باشگاه و انکار کردن گرایشش باید ی ماموریت سختو انجام بده ولی ایا میتونه از پس این ماموریت بر بیاد؟😈 ژانر: رمنس، فلاف، اسمات کاپل: تهگی نویسنده: NiRa_G7 امیدوارم لذت ببرین:")🫂💕