جیمین-
بعد از تموم شدن کلاس درس با همون چشم های بی روح وبه قول کای ترسناکم از کلاس بیرون زدم
موهای مشکی رنگمو به بالا سوق دادم وبه سمت پاتوقمون حرکت کردم
با رسیدن به کلاس متروکه اخر سالن مدرسه که پاتوقمون بود مکثی کردم وبا شنیدن صدای جیغ یک نفر بی حوصله نگاهی به عقب انداختم ولی با دیدن یوکی اونم تو این وضعیت هرچی داشتم ریخت اون...دختره هرزه عایش
با تنفر به سمتشون رفتم وموهای یوکی رو از دستش بیرون کشیدم
جیمین: دختره هرزه... دلت میخاد همینجا جوری به فاکت بدم اسم یوکی رو حتی دیه نتونی به زبون بیاری!؟( نگاه ابهت مردوووو)
یوکی: هیونگ...ولش کن بیا بریم...
جیمین: جواب بده لال شدی
هرچی عصبانیت بود میخواستم خالی کنم با چشمای سرخ شده از خشم بهش زل زدم که فرار کرد نفس نفس میزدم ولی برام مهم نبود فقط میخاستم از دانشگاه کوفتی از این زندگی کوفتی فرار کنم...
با حس فرو رفتن کسی تو بغلم ریز خندیدم و زمزمه کردم
جیمین: مطمئن باشم تو همون فاکری هستی که خواهر جین میگفت؟؟
یوکی: هیو...هیونگ
با شنیدن صدای بغض دارش خواستم حرفی بزنم که با صدای تهیونگ سرجام خشکم زد
تهیونگ: چتون شده؟؟ یوکی؟؟ چرا داری گریه میکنی؟؟ جیمین چش شده؟؟
یوکی: من من....من...
وقتی هق هق های یوکی نتونست حرفشو کامل بزنه اروم نگاهمو سمت تهیونگ سوق دادم وبا دیدن تیپش اب دهنمو قورت دادم
جیمین: از اون هرزه بپرس....
تهیونگ: بازم اون؟؟ فاک
با شنیدن صدای هیایو داخل سالن اصلی هرسه تایمون کنجکاو سرمونو چرخوندیم
تهیونگ: هردقیقه یه اتفاق جدید..
با کشیده شدن دستم توسط تهیونگ سریع دست یوکی رو گرفتم که جا نمونه وقتی وارد پاتوقمون شدیم نفس عمیقی کشیدم واروم موهای کوتاه ومشکی رنگ یوکی رو نوازش کردم
یوکی: هیونگ...هق خیلی خفن شده بودی
تهیونگ: عایش چرا کسی نمیاد همه دیر کردن
یوکی؛ شاید کار دارن جناب کیم
با خنده یوکی ریز میخندم وبا شنیدن صدای در نگاهمو به در میدم وبا دیدن کوک تو اون تیپ مشکی ضربان قلب که چه عرض کنم صداش مثل بکب های هوایی شد...
جونگکوک: عایشششش جیگرم حال اومد نشستم اون هرزه ارو زدم:)
یوکی؛ اون هیایو...
جونگکوک: بخاطر من بود
تهیونگ: او درالینگ...
کوک: ایححح
با دیدن کیص رفتن تهکوک اروم از سر جام بلند شدم وروبه یوکی لب زدم: من میرم خونه جین هیونگ بعد کلاس اخرت منتظرتم
یوکی : اوتی... هیونگ مراقب خودت باش
با دیدن لبخند فیک یوکی سرمو به نشونه خوبم تکون دادم واز اون جای نفرین شده بیرون زدم وبه سمت بار همیشگیم روندم
با تنفر به فیسم داخل اون گلس ودکا خیره شدم وزیرلب زمزمه کردم: دیدی؟؟ اخرشم حرف حرفه مونا شد( خواهر هوپی)
گلسمو با شتاب بالا کشیدم وبا حس تلخیش هیسی کشیدم وخواستار پر شدن گلسمو کردم
بعد از تقریباً دوساعت که مست مست بودم بارمن شیشه ودکارو ازم گرفت وبا صدای نسبتا بلندی گفت: بسه دیگه بچه خودتو با این کوفتیا خفه کردی دیگه ودکا بهت نمیدم بچه برو برو یه دستی به صورتت بکش
ولی گوش وچشم های جیمین فقط یچیز رو میدید ومیشنید اونم جین هیونگش بود که با یه پیراهن خونی وموهای بهم ریخته داشت سر یه دختر فریاد میزد با سردرد خیلی شدیدی ازجاش بلند شد وپیش اون چهره جدید از هیونگش رفت وبا رسیدن بهش تحمل سردرد رو نکرد وبه صندلی روبه روش تکیه داد ونفس نفس میزد
جیمین: تو اینجا چیکار میکنی؟؟
جین: تو اینجا چیکار میکنی!؟
هردو همزمان با قیافه تعجب مانندی اینو اهدا کردن (سوم شخص)
با لحن مست وبی حالی لب زدم: اومدم یکم تنها باشم...
جین: مشخصه خیلی دیگه تنهای خواستی
با نگاه خیرم به لباس های خونیش موهای اون دختر رو ول کرد وگفت: بهتره راجبم کنجکاو نباشی پارک جیمین
با قیافه تخسی اروم لب زدم: هیونگ....نکنه قاتلی چیزی هستی!؟
جین: بهتره بری خونه مایکللل
بادیدن مایکل فکم خیلی باز شده بود
جیمین: پرامممم واوووو
جین: ببرش خونه مایکل
مایکل: چشم رییس
جیمین: مستم یا این واقعا آنقدر قد بلندهه؟؟
جین: تو زیاد کوچولویی دوسنگم
با کشیده شدنم به سمت در بار گیج نگاهمو به جین هیونگی که چشماش خالی از هر حسی بود خیره شدم
ودف...
اروم سوار ماشین شدم وبا خماری ومستی نفس نفس میزدم
مایکل: خوبی؟؟
جیمین: ودفاککککک ترررررررر تو..تو...تو دختری؟؟
مایکل: او .... ببخشید اقای ...
جیمین: پارک ...پارک جیمین
مایکل: او بله پارک جیمین من بله دخترم
جیمین: مستم نه:)؟؟
مایکل: عانیو من فقط زیادی ورزش کردم ویکم قدم بلنده
جیمین: اما...مایکل؟ دخترونه نیس....
مایکل: از چیزایی که دخترونس متنفرم بوی
جیمین: خیلی باحالیییی:))))
مایکل: او ممنون رسیدیم
جیمین: شمارتو میتونم داشته باشم؟؟
مایکل: حتما یاداشت کن 0+92........
بعد از سیو کردن مایکل به اسم( غول) پیاده شدم وبه سمت واحد یوکی تلو تلو خوران حرکت کردم
با رسیدن به در خسته درو باز کردم ولی با شنیدن صدای غر غر های یوکی خندیدم
جیمین: هویی یوکی..
ولی با دیدن صحنه روبه روم مونده بودم پاره شم یا عصبی......کراشم روششش
اسم: مایکل
سن: 22
اخلاق:خونسرد _گاهی اوقات عصبی_حساس
شاید ایشون نقش باحالی تو داستان بگیره هوم؟؟ نظرتون چیه؟؟
_______________وای فاک چشام میسوزه
هایی به موچی های خودمممم
خوب میدونم کمه ولی جین مافیا اوردم براتون
اها عضو جدید رو حال مینماین:)؟؟ وای
راستی یه چیزی
به نظرتون جیمین چی دیدید!؟
یوکی چرا غر میزد؟؟
جین ورا داشت اون دخترو میزد!؟
چرا خبری از بقیه اعضا نیست؟؟
هوم؟؟
منتظر جوابتون هستم
ووت؟؟
کامنت؟؟
🤍🐇
YOU ARE READING
Life goes on
Actionموضوع درباره یک دختر ایرانیه که بعد از سال ها تلاش تونسته وارد دانشگاه هنر کره بشه و بیاد کره جنوبی وقتی وارد دانشگاه میشه با جذاب ترین پسرهای دانشگاه وارد ماجرا های جذابی میشه کاپل ها:ویمینکوک _ سپ_نامجین (نکته :داستان درمورد دختره هس ولی قرار...