از جاش بلند شد و سمت جونگکوک رفت که به طرز عجیب و مشکوکی آروم و متین روی تخت منتظر نشسته بود ابرو ای بالا انداخت و دستشو سمت لباسش برد تا درش بیاره اما جونگکوک خودشو عقب کشید و نگا چپی بهش انداخت
+میخوای چیکار کنی؟.
لباشو رو هم فشار داد واقعا اون فکر میکرد که بهش نظر داره
-میخوام لباستون رو تمیز کنم خودتون رو نمیتونم توی ظرف آب لیمو جا بدم لطفا لباستون رو دربیارید.
جونگکوک پشت چشمی نازک کرد و لباسش رو در آورد هنوزم بر این عقیده بود که این پسر بهش نظر داره جونگکوک لباسشو سمتش گرفت با حرص لباس رو ازش برداشت و قسمتی که لکه دار شده بود رو توی ظرف آب لیمو گذاشت
+چرا اونو میزاری توی آب لیمو؟.
-لیمو بخاطر اسیدش لکه های روی لباس رو پاک میکنه بعد از این یه بار که شسته بشه لکه تمیز میشه.
جونگکوک صاف و چهار زانو نشست و دستاشو روی زانو هاش گذاشت و با یه پوزخند نگاهی بهش انداخت که با ظرف اب گرم و پارچه سمتش میومد
+اینا چیزایی نیست که خدمت کارا باید بدونن؟.
با خونسردی آستین هاشو بالا زد با لبخند پارچه ی ضخیم رو از توی ظرف برداشت و آبش رو کمی چکوند
-شاهزاده بودن به معنی احمق و چلمن زندگی کردن نیست.
به یکباره پوزخنده جونگکوک خشکید و لباشو با حرص جمع کرد معلوم بود که داره از خصوصیات اون حرف میزنه جونگکوک با داغی چیزی روی سینه اش از جا پرید و نا خداگاه توی صورت جیمین با تخسی غرید
+ااااااااا..داغههههه...
بخاطر فریاد جونگکوک توی صورتش چشماشو با حرص بست با تموم شدن حرفش چشماشو باز کرد و اونم صداشو بالا برد
-خب معلومه که داغههههه.
+بزارش تا سرد بشههه.
-اینجوری که چیزی پاک نمیشه ولیعهد بزرگ.
+جرعت داری دوباره این کلما...
جیمین که آستانه ی تحملش رد شده بود عصبانی داد زد
-تکون نخوررر.
جونگکوک مثل پسر بچه های تخس پاشو رو تخت کشید و خودشو عقب کشید و از دستای جیمین که برای نگه داشتنش سمتش میومدن جا خالی میداد
+نمیخوااااااممممم.
-برگرددد اینجاااااا.
+ولمممم کننننن...میگم داغههه...
-من یه ببر و کنار خودم نگه داشتم...فکر کردی نمیتونم تو رو نگه دارممم...
سمتش پرید و به ناچار روی پاهای جونگکوک نشست و پاهای خودش رو دور کمرش حلقه کرد تا تکون نخوره جونگکوک با وحشت به موقعیتشون نگاه کرد
ESTÁS LEYENDO
slave of revenge (به بردگی انتقام)
Ficción históricaخرابه ای غریب در دلش به حاکمیت کینه بود و در سرش ناقوس مرگ می پیچید به بردگی انتقام خدمت میکرد و به دستورش شمشیر به روی هر کسی میکشید اما کدام برق شمشیر عشق را میترساند؟! کدام تیزی حاضر به گردن زدن عشق بود؟! •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•...