نفس نفس میزد..
حس میکرد خون توی تمام بدنش مثل یه چشمه داره جاری میشه
دستاش از شدت زیاد مشت زدنش ب کیسه بوکس خون مرده شده بود ولی خب چ اهمیتی داشت وقتی ک مشت میزد تو دنیای خودش غرق میشد بی اهمیت به ساعت هک شده روی دستش ک بهش هشدار میداد فقط ۲۷ روز دیگ زنده ست..
از ساختمون متروکه ای ک هیچکسی اطرافش پرسه نمیزد زد بیرون و به سمت خونه راه افتاد
اوضاع زندگی انقد داغون بود که هیچکس امیدی به زندگی بیشتر نداشت وقتی توی شهری راه میری ک یکی جلوی قدم پات زمانش ب صفر رسیده و مرده و یکی داره راه میره و یهو زمان مرگش میرسه و جلوت میمیره دیگ چرا بخای بیشتر از اونی ک رو دستته زندگی کنی؟
برای جانگوک زنده موندن خودش مهم نبود ولی خواهرش باید زنده بمونه،اون تنها کسیه ک یون هی داره یه برادر ک همیشه حواسش ب خواهرش هست
.
.
.
+اوو اوپا اومددی؟
-اوو آنیو یون هی
+دیشب خیلی دیر اوومدی خیلی ترسیده بودم
-داشتم اضافه کاری میکردم
+عهه پولش(زمان بیشتر برای زندگی) کوو؟
-اونو صرف ی چیزی کردم
+چیییی؟
-تولد ۲۰ سالگیت مبارک یون هی
+اوپاااا این خیلی قشنگه
-گفتم گردنبند ساعت همیشه گردنت باشه ک بدونی زمان چقد ارزشمنده
چقد زمان داری؟
+کمتر از ۲۴ روز دیگ البته نصفشو برای ترم جدید دانشگاه دادم
-جونگوک ک اشک تو چشماش جمع شده بود ک چراا زمان بی نهایت نداره تا با دادانش ب خاهرش بتونه با خیال راحت ب زندگی ادامه بده ب یون هی گفت:اوپااا امشب ی کار خیلی بزرگ باید انجام بده قول میدم بتونی بیشتر از اون زندگی کنی
+نه نه تروخداا اگ قراره مث اون شب اون عوضیا بیان بریزن سرمون تروخدا اون جاهای خطرناک نرو اوپا من بدون تو دووم نمیارم
-نگران نباش هیچکی حریف اوپات نمیشه
با نمایش عضله های دو سر و سه سر بازوش باعث خنده یون هی شد
+اوپا من امشب باید دانشگاه بمونم خونه نمیام
-میام دنبالت
من دیرم شده مواظب خودت باش و اون ساقدستی ک برات خریدمو بپوش
.
.
.
هی کوک کوکییییی
آه بااز نه جولیاااا
&کوکی فقط ۵ دقیقه بهم بده
-تو ی سال داری جولیا کوچولووو
&منم خرج دااارم دیگگگ
-اوکی ۵ دقیقه بهت میدم
با لمس دستای اون دختر کوچولو ک همیشه از کوک زمان گدایی میکرد بهش ۵ دقیقه بخشید
حالا گم شو(با چشمک)
# ۴دقیقه برای ی قهوه؟
یونگی با عصبانیت پرسید
دیروز ک سه بود
مردک چاق ک اصن اهمیتی ب حرف بقیه نمیداد چشم قره ای رفت
-دوتا قهوه بده
امروز چندتا شیف داری یونگی؟
#فقط دوتا
اگ مثل بابات بودی خیلی شانس میاوردیم
-من مبارزه نمیکنم
.
.
.
دستشو روی دستگاه گذاشت
-هی این چیه؟بقیه ش کو؟
هیچوقت سهمیه بندی ندیدی؟
-من دارم از هفته پیش کار میکنم
خب سهمیه بندی همینه
بعدی
-شوخی میکنی؟
بعدی
.
.
.
دوباره پاشو گذاشت توی اون باار لعنتی
$وقتی مکان خوشگذرونی کیم نامجون با اون پسره گدا یکی باشه اصلا برام قابل تحمل نیست
فلان دارم لذت میبرم
سیگارشو زیر پاش له کرد و چشمشو از روی کوک چرخوند و کوکایین روی میز رو وارد بینیش کرد
YOU ARE READING
INTERVAL(kookmin)
Mystery / Thrillerتو دوره ای که زمان مثل واحد پول شده بدستش میاریم و مصرفش میکنیم آدم پولدارا میتونن تا ابد زندگی کنن و بقیه در حسرت ی روز بیشتر زندگی کردنن مهم نیست تو فقر بزرگ شدی یا ثروت و ناز و نعمت وقتی عاشق بشی تموم ذهنت و بند بند وجودت متعلق به یکی دیگه میشه...