"مشتاق دیدار"
کیم سوکجین با تکخندی رو ب کیم سوهیون لب زدکیم سوهیون یکی از زیرک ترین مافیاها بین خاندان کیم محسوب میشد و شاید دلیلش این بود ک هیچوقت به هیچکس اعتماد نمی کرد حتی به کسایی که از خون خودشن
اون فردی بود ک از سن کم بین مافیاها بزرگ شده بود و میشه گفت خون مافیایی توی رگاش در گردشه
ولی هیچوقت از هیچ کسی در خواست کمک نکردالان اون شخص صاحب بزرگترین کازینو لس آنجلس هستش
قدم هاشو اروم و پرقدرت برمیداشت و مثل اکثر مواقع با لیوان آبجو توی دستش به سمت جین اومد
*با صدای بمش گفت:اوضاع چطوره سوکجینا؟کیم سوکجین ۹۰% مواقع جدی بود و کمتر کسی بوده ک خنده اونه دیده باشه مگر موقع برنده شدنش توی بازی پوکر
اما اون از بچگی با پسرعموش سو هیون خ احساس امنیت و نزدیکی میکرد و به همین دلیل اون ۱۰ درصد عادی بودنش وقتی نمایان میشد ک پیش سو هیون بود
^آهی از کلافگی کشید و گفت:نه حال روحی خوبی نداریم*نداریم؟
^این پسر،کیم تهیونگ همیشه برام دردسر درست میکنه
*اوه شت بازم اون بچه مافیا (با نیشخند گفت)
باز چیکار کرده؟جین محتاط بود،بهرحال کیم سو هیونی که رو به روش نشسته بود دیگ اون بچه ای نبود ک بخاد از جین محافظت کنه یا هروقت غش میکنه ب دادش برسه
اون الان تبدیل به ی مافیایی شده ک ب هیچکس اهمیتی نمیده جز ی نفررر
بهرحال باید غرورشو حفظ میکرد و خانوادشو جلوی اون پسر خورد نمیکرد^هیچی فقط نمیتونم کنترلش کنم انگاری از هیچکس نمیترسه هرکاری دلش میخاد انجام میده
سوهیون با چهره سرد و لبخند کجش ک همیشه ب لبش میومد:خبب نترسه بهرحال اون کیم تهیونگه
مافیای کوچک خاندان کیم(چشمکی زد)^خب حالا بگذریم،چیکارم داشتی ک گفتی بیام ببینمت؟
*امممم خبب قراره ی مهمونی توی کازینو راه بندازم ب خاطر همین ب کمکت نیاز دارم
^مرررد،تو خودت الان گنده ترینی فک نکنم لازم ب کمک من باشه
*سوکجیناا میدونی ک از حرف زدن با اون مافیاهای پاتال حالم بهم میخوره ولی تو خ باهاشون راحت تری
^اووکی بهشون میگمم
*عاا ی چیز دیگ
قراره این مهمونی open door باشه^یااااا کیم سو هیووووون
جین با صدای عصبی لب زد*نیشخندی زد و با جویدن ادامس ک عادت همیشگیش بود ب چشمای جین زل زد
هی براااو ریلکس ریلکس
YOU ARE READING
INTERVAL(kookmin)
Mystery / Thrillerتو دوره ای که زمان مثل واحد پول شده بدستش میاریم و مصرفش میکنیم آدم پولدارا میتونن تا ابد زندگی کنن و بقیه در حسرت ی روز بیشتر زندگی کردنن مهم نیست تو فقر بزرگ شدی یا ثروت و ناز و نعمت وقتی عاشق بشی تموم ذهنت و بند بند وجودت متعلق به یکی دیگه میشه...