^part3^

304 47 0
                                    

pov jimin:
از پله ها بالا رفتیم
+جونگکوکی...تو با کسی اومدی؟
برگشت سمتم
×نه خودم تنها اومدم تو چی؟

+من با دوستم اومدم بیابریم پیشش
باشه ایی گفت و سمت جایی که یونگی رزرو کرده بود..وقتی رفته بودیم فقط جای خالیش و لیوانای ویسکی بود
جونگکوک ابرویی بالا انداخت

×دوستت کجاست؟
دستی تو موهام کشیدم و گفتم:
عشق و حال به احتمال زیاد....
خنده بلندی کرد و نشست منم اونطرفش نشستم...پاشو رو پاش انداخت و نگاه ریزی به من کرد

×چندسالته؟
خب...بفهمه برگاش میریزه...نگامو بهش دادم

+۱۹سالمه...بهم میخوره؟

pov jungkook:
فاککک!!!اون نوزده سالشهههه!!!دستمو رو دهنم گذاشتم و با چشای تعجبیم نگاش کردم
تک خنده ایی کرد

+خیلی بچم بنظرت؟
دستمو برداشتم

×بهت نمیخوره من گفتم بیست سالته ولی...خب هنگ کردم
سری تکون داد.. و منم ویسکی سفارش دادم

+تو چندسالته؟؟

×۲۷سالمه دیگه دارم پیر میشم
اخمی کرد

+پس هیونگ من میشی...و بهت نمیخوره، پیر هم نیستی جونگکوک‌شی
لبخندی به حرفش زدم...'جونگکوک‌شی' لحن کیوتی داره این جیمینی ما

×ممنون که بهم دلداری میدی پیر نیستم 

+چون نیستی!
ویسکیا اومدن و یکیشون رو به جیمین دادم و یکیشونم برای خودم

×بسلامتی؟

+بسلامتی مااا!!!
و باهم سرکشیدیم
pov jimin:
+جونگکوک‌شیییی...تو...تو دوست دختر یا دوست پسر داری؟یا ازدواج کردی؟؟
با پیکای بیشتر مست کرده بودم...قدرت حرف زدنمو به قلبم داده بودم..اما اون.. اون..مثل من نبود معلوم بود هوش دارترعه
نگاهی بهم کرد چشماش واقعا گیران و نمیتونم بهش زل بزنم..میترسم تو اون سیاره های سیاهش گم شم

×نه ندارم
رفتم نزدیک‌تر

+دروغ نگو!بهت میخوره هیونگ که دوست دختر داری
چونمو لمس کرد..مورمورم شد

×چرا انقدر مهمه برات؟

+همینجوری...
انگشتش روی لپم اومد و نازش میکرد
×صورت صافی داری...و خیلی نرمه جیمینی!
خجالت کشیدم و یکم رفتم عقب تر که کمرمو گرفت...داره چیکار میکنه دقیقا؟؟

×گربه کوچولو کجا با این عجله؟؟

+رفتم...عقب همین!
نزدیکم شد
×تو...دوست دختر داری؟

+نه...
هومی گفت

×بیا برای ی شب عاشق هم شیم
منظور حرفاش رو نمیفهمیدم..و وقت تحلیل کرد نداشتم

+منظ..منظورت چیه؟

×من میخوام تجربش کنم...باتو..تو خوشگلی،جذابی،و کیوتی!
این قاط زده بدجوررر...همش رو مستیشه اره اره
<سـوم شخـص>:
پسر کوچیک تر منظور حرفای جونگکوک رو نمیفهمید و رو مستیش میذاشت که اینا رو میگه...جیمین درحال فرار کردن تو دستایی که دور کمرش بودن و جونگکوکی که کم کم نزدیک صورتش میشه
+جونگکوک..اگه کاری کنیم...

sugar daddy Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang