Whoever said snow was magical is a fucking liar

444 20 2
                                    

هوای سرد ژانویه همونطور که بی رحمانه به صورت بدون پوشش او می‌خورد به نظر می‌رسید که اون رو به تمسخر گرفته. اون تو لایه رو لایه لباس پوشیده شده بود...دستکش، شال گردن،.... به نظر می‌رسید که تموم اینا هیچوقت برای گرم نگهداشتنش کافی نیست.
الان داشت نگران میشد. اون همیشه آدم سرمایی بوده، حتی قبل از گاز، اما الان، اون نمیتونست تحملش کنه. اولین کریسمسی که قدرت هاش رو داشت استرس آور بود(و سرد، خیلی خیلی سرد) اما بعد یه مکالمه با ند و ام جی متوجه قضیه شد.

ند_من فقط فکر میکنم که اونا باحالن! مثلا، جوری که میتونن از دیوار و چیزا بالابرن
ند به پیتر چشمکی زد که در جواب اون شورشی*( vigilante )* چشماش رو چرخوند.
_اهوم، من میگم که دانش و آناتومی عنکبوت ها جالب نیست، اما به بدی هایی هم داره
ام جی با یه ابروی بلند رفته گفت: مثلا اونا نمی‌تونن تنظیم حرارت بکنن

الان، اون تو میدون تایمز گیر کرده بود، گوشیش خاموش بود و وب شوترهاش روی میز کارش تو آزمایشگاه گذاشته بود.
اون واقعا بهشون نیاز نداشت؛ گوشی هم بیشتر برای تونی بود.
اون میدونست که مربیش/پدر خونده اش*( father figure)* خیلی نگران میشه اگه پیتر خیلی زود بهش زنگ نزنه، مخصوصا تو این آب و هوا . اون میدونست که چه جوری از جایی که هست به برج بره، فقط ۳۰ دقیقه پیاده روی بود.
فقط فکر می‌کرد که آیا میتونه تو سی دقیقه بدون بیهوش شدن به برج برسه.
خب،فقط یه راه برای فهمیدن هست، درسته؟
دست هاشو با تلاشی بیهوده برای تولید کمی گرما به هم دیگه مالید، ولی اصطکاک ایجاد شده حتی کمی باعث رضایتش نشد.
***********************************
"آقا، شاید بخوایید بدونید که آقای پارکر به در ورودی رسیدند"
قهرمان ها با صدای رباتیک فرایدی پریدند. اونها دوساعت تمام داشتند دنبال پیتر می گشتن: بدون اثر
تونی به طور ویژه ای نگران شده بود. پدر خیلی دلواپس(helicopter parent )*
از جاش پرید
تونی_" ممنون دختر. نات، میخوای بیایی پیتر رو روبروی در ببینی؟"
نات هم بلند شد _ "باشه"
پپر_"تونی، بهش سخت نگیر،اوکی؟ احتمالا از قصد این کارو نکرده"
تونی سرش رو تکون داد_" الان باید برم ، هفته دیگه میبینمت"
نامزدش قبل ازینکه بره تا چمدونش رو بگیره بوسید
تونی_" دوبی بهت خوش بگذره پپ"
به نات که دمپایی هاش رو پوشیده بود برگشت.
تونی_ بریم؟
همونطور که پیتر تلوتلو خوران از در وارد می‌شد به طبقه همکف رسیدن. اون بچه افتضاح به نظر می‌رسید.
چشماش قرمز بود، رنگی که با رنگ پریدگی نگران کننده پوستش کاملا در تضاد بود. لب هاش کبود شده بود، نفس هاش کوتاه و نامنظم بود، هوا هم به صورت پووف سفید از بدنش خارج میشد. بدنش به طرز بدی میلرزید ، مردمک چشماش گشاد شده بودن.
_ پیت
میلیاردر و آدمکش :/(assassin) به سمت بچه دویدند و او تو بغل مرد بزرگتر افتاد
تونی_ چت شده رفیق؟
او به طور واضحی دچار سرمازدگی شده بود، یا بهش نزدیک بود، اما تونی میخواست مطمئن شه که اون میتونه خوب صحبت کنه.
پیتر_ س...سرده آ..آقا.. استارک
با لرزش شدیدی حرفش رو قطع کرد
خب، شت .
ناتاشا_ بیا بریم گرمت کنیم، باشه،عنکبوت کوچولو من( мой маленький Паук) ؟
پیتر در جواب فقط سرش رو تکون داد.
آن ها او را به آسانسور بردند، بی‌صبرانه منتظر بودند تا آسانسور در طبقه مشترک جایی که تیم بودند بایسته
تونی_ نات برو به بقیه بود و کلی پتو بیار. من لباساش رو عوض میکنم و میبرمش به تخت خوابش
او سرش رو سریع تکون داد از آسانسور بیرون و به سمت هالی که به اتاق بزرگ و آشپزخونه مجاور میرفت رفت.
فرایدی قبل ازینکه تونی بخواد آسانسور رو به سمت پنت هوس جایی که اتاق پیتر قرار داشت حرکت داد.
تونی پیتر رو به سمت اتاقش راهنمایی کرد و اون رو روی تختش نشوند.
تونی_ خب پیتر، پیژامه های خیلی نرم و پرزدارت رو کجا میزاری؟
پیتر_ ب..بالا
کمد بالایی رو باز کرد، برای پیدا کردن چیزی که دنبالش بود قفسه بالایی رو گشت. یه سرهمی با طرح اسپایدرمن.همه تو برج یه دونه داشتن و برای روز کریسمس می‌پوشیدند اما آدم از ناچاری هر کاری میکنه.
تونی_ میتونی خودت این رو بپوشی، آندروز(underoos)؟
پیتر سرش رو تکون داد و بازوهای خشک شده اش رو حرکت داد. تونی با تردید یه ابروش رو بالا برد.
تونی_ درموردش مطمئنی بچه عنکبوتی؟
پیتر سرش رو تکون داد و شروع به تلاش کرد، کلید واژه: تلاش کرد که هودیش رو دربیاره اما زیپ از دستش در میرفت. تونی آهی کشید و یه چیزی شبیه " بیا بزار کمکت کنم " زمزمه کرد و زیپ رو پایین کشید. دست های پیتر رو ازش بیرون آورد چون دست هاش هنوز زیادی خشک بودن برای اینکه بتونن کار زیادی انجام بدن.
مکانیک دکمه های پیراهن زیری رو باز کرد، پیتر انگشتت هاش رو با درد خم می‌کرد. بعد پیراهن، بعد شلوار.
ازونجایی که وقتی پیتر بیرون بود برفی نیومده بود لباس هاش خشک بود پس تونی تصمیم گرفت باکسر رو در نیاره.
تونی_خداروشکر، ترجیح میدونم همون یه مقدار کم از احترام و وقار باقی مونده رو حفظ کنم (بیچاره تونی😂😂)
بروس و نات همینطور که پتو ها بطری های آب گرم و بطری آب رو حمل میکردن وارد اتاق شدن. اون ها رو روی تخت گذاشتن و نات سمت تونی رفت
نات_ میخوای من انجامش بدم؟
تونی سرش تکون داد و سرهمی رو از شونه های پیتر بالا آورد
تونی_ نه خودم انجام میدم
سرهمی رو که پوشوند، پیتر رو تو تختش گذاشت، نات بطری آب گرم رو پشتش، شکمش و زیر گردنش گذشت
بروس رو به پیتر گفت:
بروس_ هی، اینو بخور
دکتر بهش یه بطری داد و تونی اون رو گرفت و به پیتر کمک کرد تا اون مایع گرم رو بدون زیاد تکون خوردن بخوره.
_این باید بهش کمک کنه
پیتر_ میدونستید، آب در حقیقت ب..بدن مرده یک آدم برفیه. من همین الان به ج..جسد خوردم
هر سه بزرگسال ساکت بودند، بروس و تونی یکم ترسیده ، نات سرگرم
تونی_خب، من مخالفت کنم و بگم که این هذیونِ چرندِ من تقریبا از سرما مُردمه. بخواب.
بروس و تاشا اینو به عنوان یه نشونه برای اینکه اتاق در ترک کنن در نظر گرفتن، و هرکدوم به پیتر شب بخیر گفتن و از اتاق خارج شدند. وقتی تونی هم از حالت نشسته بلند شد پیتر مچش رو با دست سردش گرفت.
پیتر _ ب..بمون
تونی خندید
تونی_خب، میخوای برات چیکار کنم؟ قصه برات بخونم؟
پیتر_بغل میخوام؟
تونی_ بغل میخوای؟
پیتر_ آهان
تونی آهی کشید
تونی_ منو تو مشت خودت داری، اینو میدونی بچه؟
پیتر در جواب با چشمای بسته هومی گفت
تونی_ باشه ، برو اونور
پیتر به کنار رفت و تونی به طور معذبی( awkward) دراز کشید
پیتر_شب بخیر، آقای استارک
پیتر یه ثانیه بعد ازینکه اینو گفت به خواب رفت. تونی با مهربونی دستش رو تو موهای فر پیتر کشید
تونی_ شب بخیر پیت
_________________________________________

خب این از اولین وانشات ترجمه شده من✌🏻
امیدوارم ازش خوشتون بیاد💫❤️
نظراتون خیلی میتونه تو بهتر شدن کارم کمک کنه خوشحال میشم که نظراتون رو بخونم 💚💙

سه تا کلمه بودن که خواستم یه توضیحی درموردش بدم
1. Vigilante
معنی فارسیش پارتیزان، شورشی، ویژلانته هست
به کسی گفته میشه که بدون قانون، خودش سعی میکنه که عدالت رو برقرار کنه قهرمان هایی مثل اسپایدرمن و دردویل ویژنلاته هستند

2.father figure
میدونم معنیش پدرخوانده نیست ولی حقیقتا کلمه ای که بهش بخوره به ذهنم نرسید این نزدیک ترین معنی بود که تو ذهنم بود
این عبارت به کسی گفته میشه که یه جورایی برات حکم پدر یا همون نماد پدر رو داره

3. Helicopter parent
اصطلاح معادل فارسی براش پیدا نکردم به پدر و مادر هایی گفته میشه که خیلی تو زندگی بچه اشون درگیرهستند و به همه چیز اون ها توجه بیش از اندازه دارن و همش میخوان از بچه اشون در مقابل همه چیز محافظت کنن
خلاصه مثل هلیکوپتر بچه شون رو زیرنظر دارن 😂

marvel oneshot (Persian translation)Where stories live. Discover now