when the wolves come home (part 4)

41 4 2
                                    

Chapter 2: All You Are to Me
Part 1

بعد از اون اوضاع تغییر می کنه. پیشرفت کندیه، اما ناتاشا تلاش می کنه. او چند ساعت تنهایی را فدای گذروندن وقت با یلنا می کنه، حتی اگر به این معناست که باید بنشینه و به حرف های بچه که مدام در مورد چیزهای کوچک احمقانه ای مثل اینکه چطور اون و دوستش اِما هفته گذشته یک لانه پرنده روی پشت بوم خانه درختی اون پیدا کردن یا اینکه چطور پسر همسایه او رو با لباس صورتی نازش دید و بهش گفت خوشگله، گوش بده . همه چیز بیهوده و کسل کننده و فراتر از احمقانه‌ست، اما باعث میشه یلنا لبخند بزنه و ناتاشا تلاش می کنه تا معنای خواهر بزرگ بودن رو باد بگیره . حتی اگر بیش از نیمی از اوقات بخواهد موهایش را با ناامیدی بکشه.
یلنا موهاش رو بافته و گل هاش رو می چینه تا هر بار که از مدرسه به خانه برمی گرده آنها را به او بده. اون پوزخند بزرگ و لبخند دندون نماش رو میزنه و از پله‌های ایوان مثل رعد و برق مستقیماً به سمت ناتاشا پایین میاد، قبل از اینکه با هیجان دسته گل نامتناسبی را که با هم طراحی کرده بود به او تقدیم کنه. بیچاره ها تا آن زمان نیمه جان شده اند، یلنا خیلی کوچیکه، نمیدونه وقتی آنها رو از ریشه جدا می کنه داره چه می کنه، اما ناتاشا هنوز هم با لبخندی که داره این هدیه رو می پذیره.
او یاد می گیره که به ملینا و الکسی تکیه کنه وقتی مسئولیت مراقبت از یک خواهر کوچکتر را برعهده می گیره، سپاسگزار و شرمنده از دریافت اطمینان دائمی آنها، یاد می گیره که با گردباد دردسرسازی به نام یلنا کنار بیاید. چگونه در یک مهمانی چای با چای و بیسکویت های تهیه شده از خمیر بازی بنشینیم، چگونه لباس بپوشیم و پرنسس بازی کنیم، چگونه با شکایات او برخورد کنیم و سوالاتی را که نمی تواند پاسخ دهد رو بپیچونیم و چگونه به آنهایی که می تواند پاسخ دهد.
هر یک از اون چیزا به نوع متفاوتی از ظرافت نیاز داره و اون چیزی که اون یاد گرفته  باعث انجام دقیق درست کار می شود. آن‌ها به پارک می‌روند، دوچرخه‌هایشان را در اطراف بلوک می‌چرخانند، یاد می‌گیرند که قدر چیزهای کوچکی مانند تماشای ستارگان و صرف شام‌های خانوادگی را بدانند که در آن در مورد چیزهای مزخرف صحبت می‌کنند و به جوک‌های مزخرف الکس می‌خندند.
براش سواله که آیا خانواده های عادی این طور کار می کنند؟
تنها چیزی که او همیشه می تواند به خاطر بیاورد درد و تنبیه و یادآوری های ثابت برای مرمر بودن است. اینجا همه چیز متفاوت است. هیچ کس تمام حرکات او را زیر نظر نمی گیرد و منتظر لحظه ای ضعف نیست، فقط ملینا و لبخندهای دلگرم کننده اش. فشار دائمی برای بهترین بودن وجود ندارد، فقط الکسی با داستان های خودمحورانه ای که دوست دارد هنگام شام تعریف کند.
اینجا همه چیز ساده و آرام و خالص است. او آن را دوست دارد و هر بار که متوجه می شود، موجی از شرم و گناه دنبال رو میشود. به خود یادآوری می کند که همه اینها فقط یک توهم برای فریب دادن دشمنانشان است، به آزادی و شخصیت تازه یافته او عقب نشینی کرده است - در شکاف ذهنش دقیقاً می داند که این ماجرا چگونه به پایان می رسد، دائماً سعی می کند خود را از موقعیت جدا کند. در عین حال او می خواهد در تمام این تجربیات جدید غوطه ور شود و تا می تواند تمام خوبی ها را در خود جذب کند.
توهمات فقط برای مدت طولانی دوام می آورند.

marvel oneshot (Persian translation)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora