بازنده

84 6 10
                                    

وقتی که تاس و میندازه اینقدر محو انگشت های زیباش میشم همه چیز یادم می‌ره
رنگ لاکش همیشه به دستاش میاد
چه روشن باشه چه تیره
همیشه همینه
اینقدر بهش خیره میشم که حتی اگه جواب تاس و هم اشتباه بگه بازم متوجه نمیشم
وقتی بازی می‌کنه نگاهم فقط بین تار های مویی می‌چرخه که رو صورتش افتاده و اون مژه های بلندی که ریمل روش نشسته

اگه تقلب هم بکنه من نمی‌فهمم
چون می‌دونه همیشه حواسم به اونه
اینکه میبازم هم یه بهانس
می‌خوام بازی و به دست بگیره تا من بتونم بیشتر تماشاش کنم
وقتی تاس پ تو دستم می‌ذاره میتونم لبخندش و بیینم و چشمای تیره رنگش
قهوه ای چشماش همیشه زیباترین رنگ بوده
تاس و بی حواس میندازم و اون اول به به نتیجه اش نگاه می‌کنه
نگاه ارومش و دنبال میکنم به تاسی که شماره دو رو نشون میده نگاه میکنم
با خنده تاس و میگیره میگه: نوبت منه دوباره

اون دوست داره بازی و ببره
دوست داری بازی کنه
شیطنت کنه
با هر آهنگی که پلی میکنم شلخته برقصه
با آهنگ هایی که بلد نیست بخونه
خوشش میاد غذا ها رو قاطی بخوره و بعدش که دل درد میگیره قیافش خیلی کیوت میشه

یه وقتایی عین یه گربه خودش و به بازوم میماله تا بغلش کنم یه وقتی عین بچه شیر اخمو میشه

تفاوت های من و اون از زمین تا آسمون کشیده می‌شه ولی ستاره ها این فاصله رو زیبا میکنن





علائم حیات بدید حداقل 😂

my landWhere stories live. Discover now