Part⁴🎄

94 13 6
                                    


با نور مستقیم آفتاب ک دقیقا روی صورتش نشونه گرفته شده بود،چشماشو باز کرد و تصویر روبه روش شاید قشنگترین تصویری بود ک تاحالا بعد از بیدار شدن از خواب دیده بود..جیمین مثل فرشته ها خوابیده بود لب هاش ک هنوز از میکاپ دیشبش ب قرمزی میزد و پوست صافش ک با نور افتاب بیشتر خود نمایی میکرد ..
الان بهترین زمان بود تا بتونه راحت نگاهش کنه.. خ اروم دستشو ب سمت موهاش داشت میبرد ک هنوز نرسیده پشیمون شد تهیونگ خیلی خوددار بود ..

 خ اروم دستشو ب سمت موهاش داشت میبرد ک هنوز نرسیده پشیمون شد تهیونگ خیلی خوددار بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

+این دیوونه کننده اس .. همینجور ک صورت جیمینو تماشا میکرد زمزمه کرد
ک دقیقا بعدش جیمین چشماشو باز کرد و با چشمای تهیونگ رو ب رو شد چند لحظه توی همون حالت ک توی هم گیر کرده بودن بهم نگاه میکردن جیمین ب دستش ک دور کمر تهیونگ بود نگاه کرد و تازه دوهزاریش افتاد ک ..سریع غلتید ب سمت مخالف تهیونگ
تهیونگ بالاخره تونست نفس راحتی بکشه و دستشو ک کل شب زیر سر جیمین بود رو تکون داد
جیمین اییش زیر لب گفت و حس معذبی بهش دست داده بود فضای بینشون با سکوت پر شده بود...
جیمین دنبال حرف میگشت ک یهو گفت:ساگوکسو میخوری؟ (سوپ نودل،غذای ویتنامی)
+آره
-باشه
جیمین بعد حرفش ب سرعت از جاش بلند شد و ب سمت سرویس بهداشتی رفت
هووفی کشید و نگاهش ب مسواکش ک الان واسه خودش جفت پیدا کرده بود افتاد،مسواکشو برداشت و شروع کرد ب مسواک زدن و همینطور ب وسایلی ک تهیونگ برای خودش اورده بود نگاه میکرد

از اونطرف تهیونگ ی گوشه ب دیوار نشسته بود و هی با خودش زمزمه میکرد
+واقعا دیوونه کننده س!
نه اینجوری نیست! .. صداشو یواش تر میکرد و هی همین حرف رو تکرار میکرد دستشو جلو دهنش گذاشت : واقعا دیوونه کننده اس! نمیتونه اینو شنیده باشه نه؟... دوباره ادامه داد و هی حرفی ک زده بود رو تکرار میکرد
+خدایااا! دستشو از کلافگی تو موهاش کشید
واقعا دیوونه کننده اس! کاملا مطمئنم ک اینو نشنیده!
تهیونگ تا جیمین دوش میگرفت میز صبحانه رو چیده بود و با استرسی ک داشت منتظر بود تا صدای درو شنید مشغول باز کردن بسته سوپ شد تا طبیعی باشه .. جیمین مشغول خشک کردن موهاش با حوله بود ک دوباره با تهیونگ چشم تو چشم شد:زودتر نشستی
+اره بیا بشین
با ی حالت معذبی جفتشون رو ب روی هم نشسته بودن ..
+بخوریم
-باشه
جیمین همینطور ک غذا رو مزه میکرد.. واقعا دیوونه کننده اس!
تهیونگ بعد شنیدن حرفی ک تا الان صدبار زده بودش از دهن جیمین،خشکش زد
-اینی ک اینجااست... واقعا خیلی خوشمزه اس خیلی خوبه.. واقعا دیوونه کننده س
تهیونگ بعد ادامه حرف جیمین نفس عمیقی کشید..آرره خیلی خووبه
-دیشب کی خوابیدیم؟
+نمدونم والا ..منم از حال رفتم،یادم نیست!
-اوه..
جیمین مونده بود چی بگه ک این حالت معذبی بینشون از بین بره ک شروع کرد ب داستان سرایی
-دیشب هوا خیلی سرد بود
+میدونم،سرد بودش..نزدیک بود از سرما بمیرم
-ما خیلی سردمون بود
+اینکه دنبال گرما میگشتیم!یه چیز غریزیه
-مثل همین ک گل ها همیشه رو ب خورشیدن
+ی جوری مثل غریزه بقا
-ب لطف تو از سرما جون سالم ب در بردم
های فایو✋
خودشونم میدونستن ک ب همین راحتی نمیتونن مثل قبل باشن ولی تظاهر کردنو خوب بلد بودن
+ب هر حال .. تو... وقتی خواب بودی،صدایی شنیدی؟
-چی شنیده باشم؟
+هیچی بیخیال
با نگاه سوالی جیمین مواجه شد
-یعنی گوزیدی؟
+چی؟
تهیونگ لبخند الکی ای زد بهرحال متهم شدن ب گوزیدن ب نفعش بود
اون .. تصادفی بود!
-اشکالی نداره،اتفاقیه ک افتاده!

CHRISTMAS TREE // VMINWhere stories live. Discover now