-کیم تهیونگ
این صدای فریاد رییسش بود. و خوب این مهم نیست چون او قطعا مرده است. هی! به او حق بدهید؛ شما تا به حال یک رئیس با ظاهری شبیه فرشته و باطنی جهنمی نداشتهاید.
پارک جیمین قطعا زیباترین و وحشتناکترین مرد جهان است.
اولین باری که تهیونگ این جمله را به هوسوک گفت؛ او آنقدر خندید که تهیونگ مجبور شد با یک لیوان آب سرد او را به زندگی برگرداند.از نظر هوبی این جمله به پارک جیمین نمیآمد چون محض رضای خدا صدای پارک جیمین مانند فرود آمدن پر روی زمین است؛ او چطور میتوانست وحشتناک باشد؟
البته هوسوک بعدها اعتراف کرد که با قسمت اول جمله هم مخالف است و از نظر او مین یونگی زیباترین مرد جهان است.
که البته در شرایطی که مشخص نیست تهیونگ زنده است یا مرده هوسوک و کراش گربه سانش میتوانند به جهنم بروند.-کیم تهیونگ چه غلطی داری میکنی؟
تهیونگ در کمال تاسف متوجه شد زنده است، چون مطمئنا خدا انقدر بیرحم نبود که دوبار صدای پارک جیمین را برای بدرقه کردنش بفرستد.
تهیونگ خواست از افتضاحی که روی زمین درست کرده بود نجات پیدا کند. لطفا اسمش را آخرین تلاش برای بقا بگذارید!
پوشههای افتاده روی سینهاش را با سرعت کنار زد و بلند شد.
-رئیس توضیح میدم تقصیر من نبود قفسهها قدیمی بودن و استقامت کاف…
خواست قدمی به جلو بردارد که نگاهش به جهنم درون چشمهای رئیسش افتاد؛ ادامهٔ حرفش را همراه جرعتش خورد قدمش نصفه ماند، پایش به قفسه گیر کرد و به جلو پرت شد.
در حال سقوط دست خودمختارش تصمیم گرفت چیزی را بگیرد.
او سقوط کرد و همزمان صدای پاره شدن پارچهای را شنید!انبار غرق در سکوت شد. تهیونگ پارچهای را در دستش احساس میکرد. سرش را بلند کرد و پای سفیدی که ردهای قرمز مانندی روی آن افتاده بود را مقابلش دید.
چند بار پلک زد، نگاهی به پارچهٔ درون دستش و نگاهی به پای مقابلش انداخت.گیج نگاهی به جمعیت کارمندان وحشت زده انداخت، انگار که از آنها میخواست به او بگویند این وضعیت ساختهٔ ذهنش است و او چند لحظه پیش توسط قفسههای افتاده روی سرش کشته شده.
-کیم تهیونگ تو اخراجی!
صدا سکوت را تسخیر کرد و حقیقت را به صورت تهیونگ کوبید. تهیونگ وحشت زده سرش را بلند کرد و به صورت سرخ شدهٔ رئیساش نگاهی انداخت. جیمین پایش را تکان داد و تهیونگ را به جلو پرت کرد.
پس فرشتهٔ مرگ به همین خاطر جان تهیونگ را از قفسهها حفظ کرده بود! تهیونگ شلوار رئیس وحشتناک و جهنمیاش را جلوی کارمندها پاره کرده بود. پارک جیمین کار فرشتهٔ مرگ را انجام میداد؛ لازم به فعالیت اضافه نبود.
تهیونگ باور داشت حقیقت همیشه مانند پنکیکهایی که هوسوک درست میکرد زشت و بدمزه است ولی این خیلی وحشتناکتر نیست؟
ESTÁS LEYENDO
I JUST WANNA DANCE ( vmin)
Fanfic••••فقط میخواهم برقصم•••• کاپل: ویمین ، سپ -تو چطور آلفایی هستی که دوست داری برقصی؟ حتما چند وقت دیگه هم می خوای با یه آلفا ازدواج کنی! پدرش با تمسخر گفت؛ جیمین دور دهانش را با دستمال پاک کرد -حتما این کار رو انجام میدم؛ ولی اول باید به نتیجه برسم...