🔥58🔪

225 27 1
                                    

🔥جاوید🔥

بعد از خونه ی یاشار میخواستم برم دیدن سروش!
زنگ زده بود و میخواست ببینتم!

هه میدونستم میخواد یه جورایی وقت بخره برای خودش و فکر کرده مثه دفعات قبل گول ادا و اطفار مظلومانه اش رو میخورم.

توی ماشین منتظر حامی بودم که بالاخره در رو باز کرد و نشست اما صندلی عقب!
با تعجب برگشتم سمتش که دست به سینه به حالت قهر به بیرون از پنجره چشم دوخت.
توی دلم قربون ناز و اداش رفتم و با اخمی ساختگی گفتم:
فکر نمیکنم بنده با این سن و سال و سمت و مقام راننده ی این شازده باشم که رفته پشت نشسته...هوم؟!

نیم نگاهی بهم انداخت و با لبای آویزون گفت:
خب به من چه...میخواستی باهام بدخلقی نکنه که حالا قهر کنم و بخوای نازم رو بکشی...البته گفته باشم که من اصلا نمیخوام باهات حرف بزنم چه برسه بخوای نازم رو بکشی!

نتونستم جلوی خنده ام رو بگیرم.
خندیدم و گفتم:
یعنی جوجه سربازم سر همون یه دادی که برای کنترل کردنش کشیدم دلخوره؟!

با بغضی ساختگی گفت:
اوهوم...خیلی دلخوره که!

خواستم دستش رو بگیرم که بیشتر به در چسبید و با حرص گفت:
بهم دست نزن...جوجه ام لای پاته نه این پشت...

انگار تازه فهمید چی گفته که حرفش رو نصفه و نیمه قورت داد و با ترس بهم چشم دوخت.
پوزخندی زدم و یه آن از بازوش گرفتم و کشیدمش جلو و نشوندمش رو صندلی جلو و از چونه اش گرفتم و خیره به چشای شوکه اش از این حرکت یهوییم لب زدم:
فقط ببین چیکارت میکنم حامی...یه کاری میکنم همین جوجه ی لای پام فلجت کنه تا بفهمی با بزرگتر از خودت چجوری برخورد کنی!

مظلومانه نگاهم کرد و دل و ایمانم رو باز هم برد.
چجوری میتونستم توی این فاصله چشای خوشگلش رو ببینم و بوسه ای روش نکارم؟!

لبام بی اختیار رو پلکش نشست که لبخندی با ذوق زد.
پوزخندی بی صدا زدم و میشکونی از نیپلش گرفتم و وقتی خواست جیغی بکشه لبام رو کوبیدم روی لباش و همینجور که میبوسیدمش اون فشارش میدادم که هق زد و اشک هاش جاری شد!

soldier's L❤VEWhere stories live. Discover now