PART 2

2.2K 289 223
                                    

تاریک بود. صدای زوزه‌ای به گوشیم رسید. خودم را به آن سمت کشیدم. خزهای نرم گرگ بزرگ را توانستم لمس کنم. لبم را به گوشش نزدیک کردم.

+ش‍‌‍...ششش چیزی نیست وی... من کنارتم. تنها نیستیم. ما همو داریم...

گرگ، سرش را بیشتر به دستان تهیونگ مالید. می‌توانست ترس گرگش را احساس کند. خودش هم می‌ترسید. کی بود که از مرگ و تنها ماندن در یک جای تاریک نترسد؟

شاید بگن مرگ آخر کاره اما مرگ تازه شروع است. تهیونگ در جسه‌ی بزرگ گرگش مخفی شد. هم دیگر را در آغوش گرفته بودند تا حداقل در این تاریکی بدون راه ورود و خروج، هم دیگر را حس کنند و بدانند هم دیگر را دارند.

با صدای قدم زدنی، گوش‌های گرگ تکانی خورد و سرش را از گردن پسر بیرون آورد. تهیونگ با هشدار خوردن، حس ششمش، گرگ را بیشتر به خودش چسباند.

صدا نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد تا جایی که رو به روی گرگ و پسر قرار گرفت. شخص، جلوی آنها نشست. تهیونگ نمی‌دانست چرا ولی از آن همه قدرت و عظمت می‌ترسید. یعنی آن فرد که بود؟

'نترسید. اومدم تا بهتون شانس دوباره بدم'

تهیونگ گوش گرگش را نوازش کرد و به عقب برگشت تا بتواند کمی شده از جسم فرد را ببیند ولی با تاریکی‌ای که همه جا را فرا گرفته بود، این کار نشدنی بود. پسر اخمی کرد.

+برای چی باید کمکمون کنی؟ اصلاً چطور اینجایی؟!

صدای خنده‌ای پیچید. معلوم نبود این ملودی برای زن بود یا مرد. انگار که هیچ جنسیتی نداشت.

'به نظرت پروردگار باید برای مخلوقش دلیل بیاره؟'

تهیونگ با شنیدن این حرف، خشکش زد. یعنی الآن خدا جلوش بود؟ برای چه؟ نکنه گناه بزرگی انجام داده بود که خدا شخصاً آمده بود برای تنبیه کردنش؟!

گرگ زوزه‌ای کشید و توجه آن شخص را به خودش جلب کرد. شخص کمی عقب‌تر رفت تا به آن دو اجازه‌ی فکر کردن بدهد. بعد چند لحظه دوباره صدای پسر آمد.

+چرا... چرا اینجایی؟!

'هومممم چون می‌خوام به فرزند مورد علاقه‌ام شانسی دوباره بدم؟'

تهیونگ چند لحظه‌ای صبر کرد. منظورش از شانس دوباره چی بود؟ زندگی دوباره؟ مرگ دوباره؟ قدرت دوباره؟! شخص که خواندن افکار پسر برایش آب خوردن بود، دوباره خنده‌ای کرد.

'لازم نیست گیج بشی. تو توی زندگیت لذتی نبردی. پس نظرت چیه برگردی و اونطور که می‌خوای زندگی کنی؟'

پسر تعجب کرد. یعنی این فرصت واقعاً نصیبش شده بود؟! واقعاً یک بار شانس به رویش لبخند زده بود؟ یعنی دیگر بوت کارما در دهانش نبود؟!

'لازم نیست از بوت کارما بگی تهیونگ. فقط انتخاب کن که می‌تونی برگردی و اون چیزی که می‌خوای رو به درستی انجام بدی؟'

ᴍᴀꜰɪᴀ | ꜱɪx ᴀɪᴘʜᴀ'ꜱWhere stories live. Discover now