Part1.Beginning

520 62 10
                                    

ژانویه 20

سال 2016

رستوران میونگ دانگ

_امشب باید زودتر از همه اینجا باشی کانگ فهمیدی؟

_بله متوجه شدم جناب هان امشب راس ساعت اینجا خواهم بود .

_در ضمن یادت نرفته که مهمان امشب برای من مهمان ویژه ایه هر خطایی که ازت سر بزنه سر و کارت با آلفرده .

_بله آقای هان خاطرم میمونه .

_خیلی خب دیگه میتونی بری امگا .

.............................................................

هم زمان

سئول

عمارت کیم

_قربان امشب با شرکای آلمانی قرار ملاقات دارید ، ساعت ده شب .

_خوبه ، محمولشون رو چک کردی؟

ریگی به کفششون نیست؟

شنیدم یه مشت آلفای عوضی و بدرد نخورن . نمیخوام شهرتم لکه دار بشه٬ نباید هیچ اتفاق خارج از برنامه ای بیوفته متوجهی؟

_ بله قربان، همه چیز کاملا چک شده و اونها مشکلی ندارند .
تحقیقات انجام شده و اونها تا به حال سر هیچ محموله ای کار خطرناکی انجام ندادند که تیم گاما رو مشکوک کنه.

_خوبه ٬ خیلی خوبه.

اون موضوعی که بهت گفتم رو پیگیری کردی؟

باید هر چه زودتر پیداش کنیم ممکنه جونش به خطر بیوفته اگر بلایی سرش بیاد من اون عوضی رو آتیشش میزنم.

_آروم باشید قربان تیم گاما دارن تحقیق میکنن و به جاهای خوبی هم رسیدن امشب بعد از قرار شام گزارشش رو خدمتتون تحویل میدم .

+خوبه هوسوک مرخصی.

باید زودتر پیدا میشدی ، باید

................................................................................................

همان روز

ساعت 10:30 شب

رستوران میونگ دانگ

گانگنام سئول

_آماده ای؟ امشب پذیرایی از اون مهمان ها با توئه حواست به حرف و حرکاتت باشه. آدمای درستی نیستن و من نمیخوای برات  اتفاقی بیوفته ٬آلفرد مثل من بخشنده نیست ، میفهمی کانگ؟

_بله جناب هان متوجهم هر وقت بگید من منو رو براشون میبرم .

_نه فعلا نمیخواد منو رو ببری یکی از مهمان ها نیومده و بقیه درخواست کازمو دارند براشون سرو کن .

_بله جناب هان.
_برو پسر مواظب خودت باش.

تو هم حس کرده بودی امشب مثل همیشه نیست مگه نه هان؟

My Beauty...Where stories live. Discover now