سلام به روی ماه همتون^^
امروز اومدم با یه داستان جدید از پیشی خودمون:))
مین یونگی، راستش این داستان رو خیلییییی دوست دارم بچه ها و یه بار قبلا نوشته بودمش تا تقریبا آخریش ولی بخاطر یه موضوعی مجبور به پاک کردنش شدم (حسابی هم بعدش پشیمون شدم:") برای همین دوباره شروع کردم به نوشتنش و به همین خاطر این داستان برام یه معنای خیلی خاص و متفاوتی داره نصبت به تمام فف های دیگمون؛)
*امیدوارم برای شما هم اینطور بشه~پس خواهش مندم ازش حمایت کامل رو بکنید تا منم زود زود پارت بزارم دوستتون دارممممممم♡
بریم برای تیزر داستان خواهش میکنم بفرمایید داخل🫲🏼🚪
YOU ARE READING
🚪𝐈'𝐦 𝐃𝐲𝐢𝐧𝐠, 𝐁𝐮𝐭 𝐃𝐨𝐧'𝐭 𝐋𝐞𝐚𝐯𝐞 𝐌𝐞🔑
Fanfiction[𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞] 《وارد یکی از بار ها شدم که بالاخره دیدمش!.. مثل دیونه ها داشت با یه مشت دختر بازی میکرد و مینوشید... بنظر خیلی مست میومد! آروم وارد اونجا شدم ولی بوی بدش باعث میشد حالم بد بشه!! *** اون محکم یقه لباسمو توی دستش گرفت و آروم گفت: شو...