𝔓𝔞𝔯𝔱 11

2.7K 253 24
                                    

_هیونگ من اومدم...

با صدای بلندی اعلام کرد و داخل شد.

_خوش برگشتی عزیزم... میتونی تا اومدن بازرس کمی اونجا رو مرتب کنی؟

صدای هوسوک از بالا اومد و جونگ�کوک کوله ش رو روی کاناپه گذاشت و سر تکون داد.

_دو سوته همه جارو برق ميندازم.

_ممنونم عزیزم.

لبخندی روی صورتش نقش بست، آستین های بلوزش رو بالا داد و نگاهش رو اطراف چرخوند تا تصمیم بگیره که از کجا شروع کنه.
چند هفته ای از آخرین گردگیری که انجام داده بود؛ می‌گذشت.
حسابی همه جا رو گرد و خاک پوشونده بود و پارچه ها در گوشه و کنار مغازه به چشم می‌خورد.

قبل از شروع کار، از داخل کوله ش موبایلش رو بیرون کشید و با کمی وسواس از بین پلی لیست آهنگ هاش، آهنگ محبوبش رو انتخاب و پلی کرد.
صداش رو بالا برد تا هیونگش هم از صدای اروم و گوش نواز خواننده لذت ببره.

شروع کرد به جمع کردن تیکه و پاره های پارچه های روی زمین، هر آهنگی که تموم میشد به دنبالش آهنگ بعدی پخش و جونگکوک هم کار بعدی رو انجام می‌داد.
کف مغازه رو طی کشید و گلوله های پارچه های اضافی رو در قفسه ها جا داد، روی میز رو با پارچه ی خیس تمیز کرد و ته سیگارهای هم‌خونه ایش رو در سطل زباله انداخت.
حین انداختنشون در سطل تونست رایحه شون رو متوجه بشه، یکی شون مثل سیگاری که خودش قبل از اومدن به اینجا کشید، ترنج بود.

جونگکوک هنوزم میتونست طعم و بوی خنک و ترش مانند ترنج رو از تو گلوش حس کنه... هر بار که نفسش رو بیرون میداد حسش میکرد.
اعتراف کرد که دیوونه کننده بود.
قطعا اگه فرصتش پیش می‌اومد حتما دوباره امتحانش میکرد، البته اینبار از الفا درخواست میکرد تا سیگارهای ترنجش رو باهاش شریک بشه.

خسته با اتمام کارش، خودش رو روی کاناپه انداخت، صدای اهنگ رو قطع کرد و پاهاش رو روی دسته ی کاناپه قرار داد و سرش رو روی دسته ی دیگه گذاشت که موهای طلاییش از دسته ی چوبی کاناپه سمت پایین پخش شدن، دمی عمیق و پرصدا کشید.

_خسته شدی ترنج.

متعجب از شنیدن اون لقب از زبون خودش که وی بهش نسبت داد، لب گزید و چشم غره ای به خودش رفت.

_طوری رفتار نکن انگار خوشت اومده... همین الانشم پرو هست اگه بفهمه از لقبش هم خوشت اومده، بی برو برگشت به فاکت میده و خلاص!

با خودش غرغر کرد و در فکرش تیری زهرآلود سمت تصویر نقش بسته ی جلو چشم‌هاش پرتاب کرد که بی شک تصویر کسی جز وی نبود!

_بهت مدیونم هیونگی ولی باور کن اون روی سگ اخلاقی که داری باعث میشه هر دفعه عصبیت کنم و حرصت رو دربیارم.

ریز خندید، قطعا خیلی در نقش تنهاییش فرو رفته بود که متوجه به صدا دراومدن زنگوله ی بالای در نشد.

𝐶𝑖𝑔𝑎𝑟𝑒𝑡𝑡𝑒Where stories live. Discover now