Part 2:-«بذار یه چیزی بهت بگم، پسر خانم هونگ که رفته بود شهر، حالا با یه زن سی ساله برگشته و میگه نامزد کردن! میتونی درک کنی؟»
بومگیو پاهاش رو توی رودخونه گذاشت و همزمان به حرفی که شنید واکنش نشون داد:«واقعاً؟»
سوبین چشم هاش رو بست و آه کشید:«آره، بیچاره خانم هونگ، کلی سختی کشید تا پول جمع کنه و پسرش رو برای تحصیل بفرسته شهر، فکر میکرد قراره مهندس بشه!»
بومگیو اهوم آهستهای گفت و خم شد تا صورتش رو توی رودخونه فرو ببره.
آب رودخونه واقعاً زلال و خنک بود و بومگیو همیشه وسوسه میشد توی اون آب شیرجه بزنه.
-«هی بومگیو، دارم باهات حرف میزنم!»
صدای معترض سوبین باعث شد سرش رو خیلی زود از توی آب بیرون بیاره.
موهای چسبیده به پیشونیش رو کنار زد و با شرمندگی گفت:«معذرت میخوام، چیزی میگفتی؟!»سوبین به اون نزدیک شد:«داشتم میگفتم بهتره از پدرم بخوام انقدر پولهاش رو بابت گاو و گوسفندهای ناسپاسش خرج نکنه و یکم به فکر من باشه!»
بومگیو خندید اما سوبین اخم کرد:«به چی میخندی؟»
اون صادقانه جواب داد:«طوری که گفتی ناسپاس، بامزه بود!»
سوبین گردنش رو عقب کشید، حالت صورتش جدی بود:«اصلاً گوش میدی من چی میگم؟!»
بومگیو لبهاش رو به هم فشرد و صاف نشست:«آره، اما تو چیز مهمی نمیگی!»
سوبین سخت خندید و چپ چپ نگاهش کرد:«دارم میگم دلم میخواد فقط یه بار قبل از مرگم شهر لعنتی رو ببینم، این مهم نیست؟!»
بومگیو گردنش رو کج کرد.
جداً هیچکس به اندازه سوبین برای دیدن سئول مشتاق نبود!
کاش میتونست به دوست عزیزش کمک کنه و اون رو به آرزوش برسونه...پاهاش رو از توی رودخونه بیرون کشید و پرسید:«تا خونه آقای جئون باهام میای؟»
-«برای چی میری اونجا؟!»
بومگیو همزمان که پاچه شلوارش رو پایین میکشید گفت:«مامان بزرگ ازم خواسته، گفت شیرمون تموم شده»
سوبین کوتاه نگاهش کرد و سر تکون داد:«من اینجا منتظرت میمونم تا باهم برگردیم خونه»
بومگیو شانه بالا انداخت و کتونیهاش رو پوشید:«هرجور راحتی»
بعد موهای نم دارش رو زیر کلاه سوییشرتش فرستاد و چند قدم عقب رفت.
هنوز چند ثانیه نگذشته بود که سوبین صداش زد و تهدید آمیز گفت:«حواست باشه که دیر نکنی!»***
بارها و بارها از این مسیر گذشته بود اما هربار از دیدن درختهای تنومند و گلهای بنفشه شگفت زده میشد.
BẠN ĐANG ĐỌC
Serendipity | 𝐭𝐚𝐞𝐠𝐲𝐮,𝐲𝐞𝐨𝐧𝐛𝐢𝐧
Fanfiction𝐬𝐞𝐫𝐞𝐧𝐝𝐢𝐩𝐢𝐭𝐲 [completed] داستان دربارهی عشقِ بین شهر و روستاست...کانگ تهیون پسر شهریِ افسرده و دوستش چوی یونجون پسر هوس بازی که دنبال سکس پارتنره پا به روستایی میزارن که کاملاً مسیر زندگیشون رو عوض میکنه؛ فقط چون اونها با دوتا پسرِ روستا...