conno

13 3 2
                                    

"ارزو کردم شبیه تو بشم و تو لبخند زدی..
انگار میدونستی این اتفاق میوفته "
_دلفی

*کسی که بیشتر از همه دنیا بهش اهمیت میدی ( conno )

وی با خشم مداد رو روی کاغذ حرکت میداد تا دوباره و دوباره اخرین تصویری که از اونا داشت رو ثبت کنه..

تصویری که از چند لحظه پیش کامل تر از نقاشی های قبلیش به نظر میرسید..

اون هرگز نمیتونست چهره لُرد و همسرش رو فراموش کنه..
چه کسی باور میکرد وی هنوز یادش باشه؟

براش مهم نبود که این خاطره چطور وجودش رو پراز درد میکنه، نفرت درون قلبش، اجازه نمیداد از پا بیوفته..

نفرت.. کلمه عجیبه..
ساده به نظر میاد اما..مرگباره..
درست مثل یه سم خطرناک..
سمی که آروم آروم توی وجود ادم پخش میشه و مثل نمک روی زخم ها پاشیده میشه..

نفرت ذهن رو با خیال انتقام سرگرم میکنه و آروم آدم رو از درون نابود میکنه..

کسی که تموم وجودش با این سم و تموم خیالش با انتقام پرشده..
هرگز نمیتونه عقب بکشه..

با تموم شدن نقاشی، مدادی رو روی میز گذاشت و با پوزخند به نوک انگشت هاش که بخاطر فشار دادن مداد به سفیدی میزدن خیره شد..

درد انگشت هاش نسبت به درد درون قلبش خیلی کمرنگ و ناچیز به نظر میرسید..

بعد از چند لحظه بی تفاوت به نقاشی خیره شد..
همیشه همین بود..
از درون درد میکشید و فریاد میزد اما از بیرون بی تفاوت و آروم بود..

چندسال از اون زمان میگذشت؟مطمئن نبود..
زیاد بود.. اونقدر زیاد که وی چهره والدینش رو تاحدودی فراموش کرده بود..

گاهی نفرت قوی تر از عشق عمل میکنه، شاید برای همین بود.. که وی چهره اونهارو واضح تر از چهره والدینش به یاد داشت..

به ارومی دستش روی نقاشی کشید..
نقاشی کمی متفاوت تراز قبل به نظر میرسید..
اِلن بلک باردار بود یا وی اینطوری یادش بود؟

اما آدرین تا به حال اشاره ای به این قضیه نکرده بود..
اون بهتر از هرکسی میدونست..
چون از اون زمان و از اون جنایت.. فقط وی سه ساله و آدرینی که سعی داشت نجاتش بده زنده بیرون اومده بودن..

-بازم این نقاشی؟
آرون پرسید و کنارش نشست..
وی اونقدر مشغول دیدن نقاشی بود که حتی متوجه حضور پسر نشد..

-اِلن بلک باردار بود؟
وی با تردید از خودش پرسید..

آرون کمی فکر کرد،جاسوس هایی که از طرف خاندان اونا بین افراد لُرد بودن تا به حال در این مورد حرفی نزده بودن..

اگه اِلن بلک باردار بوده باشه تموم دشمن های سلطنت لُرد به دنبال وارثش می افتادن..

وارثی که قطعا قوی تر و خطرناک تر والدینش بود..

cafuneTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang