cwtch

26 4 0
                                    

"عادلانه نیست..
تو دردمو درمان کنی..
و من دلیل دردت بشم.."
-وی

*بغل کردن کسی نه از روی عشق، برای دادن احساس امنیت ( cwtch )

وی با خستگی روی تخت درمانگاه آدونیس نشسته بود تا پرفسور معاینه ش کنه..
قلبش به طرز عجیبی تیر میکشید و به طرز عجیب تری دلتنگ دلفی بود..
پرفسور چنددقیقه ای میشد که مشغول معاینه کردنش بود اما وی.. اونقدر ذهنش مشغول بود که حتی متوجه تلاش های مرد برای جلب کردن نگاهش نشده بود..

-وی
مرد برای چندمین بار اسم پسر رو به زبون اورد..
قبل از اینکه وی نگاهشو بالا بیاره دستی روی چشم هاش قرار گرفت و بعد صدای جرقه زدن چوب دستی رو شنید..

نفس عمیقی کشید تا اون رایحه بهشتی که کمتر چندسانتی متر باهاش فاصله داشت رو درون شش هاش ثبت کنه..
تپش های قلبش چنان سریع بود که درد ناپدید شده بود و جای خودش رو به هیجان داده بود..
هیجان دیدن دلفی، هیجان حس اون رایحه بهشتی..

عشق به همین راحتی نفرت رو محو میکنه..
اما چی میشه اگه نفرت هم بتونه به راحتی عشق رو محو کنه؟

-چی شد؟
بعد از چندلحظه پرسید و دلفی به سرعت ازش فاصله گرفت..
اونقدر درگیر رایحه بهشتی دختر شده بود که حتی به یاد نداشت چرا و کی به درمانگاه اومده بود..

-پرفسور.. یه سالاکه؟
سو شوکه پرسید..

-پرفسور واقعی باید یه جایی تبدیل به سنگ شده باشه..
آرون گفت و با پارچه ای چشم های سالاکی که حالا سنگ شده بود رو بست تا نتونه انرژی کس دیگه ای رو جذب کنه..

-سنگ کردن یه سالاک، فکر میکردم فقط کسایی که فارغ التحصیل شدن این قدرتو دارن..
سو بعد از چندلحظه گفت..

-شاید بخاطر اینه که به هانو مسلطم؟
دلفی با لبخند گفت و با دیدن نگاه های بهت زدشون خنده ارومی کرد..

-از کجا فهمیدی اون یه سالاکه؟
وی پرسید و اروم موهای دختر رو از جلوی چشم هاش کنار زد..

-سالاک ها هرچقدر هم سعی کنن شبیه آدما بشن بازم بین نفس هاشون میشه صدای هیس مارها رو شنید..
دلفی جواب داد..

خوب میدونست که همه اینارو مدیون آدرینه،اگه آدرین ازش نمیخواست روی پایین اومدن اولین قطره بارون تمرکز کنه، شاید هرگز نمیتونست صدای هیس درون نفس های سالاک هارو از داخل محوطه باز آدونیس، بشنوه..

وی بلند شد تا به سمت در بره که سو و آرون به سرعت جلوشو گرفتن..
-هنوز خوب نشدی وی
سو با نگرانی گفت..
بارها و بارها پیش اومده بود که وی بخاطر نفرتش از لُرد دچار حمله قلبی بشه اما اینبار از همیشه شدیدتر بود..
وی تا چند دقیقه پیش حتی نمیتونست درست نفس بکشه،سو و آرون نمیتونستن این قضیه رو نادیده بگیرن..

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Apr 07, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

cafuneWhere stories live. Discover now