S2-part 2 / birthday

184 23 12
                                    

«بعد ازچهارسال بدون تهیونگ - زمان حال»
_شنیدم امروز تولد دخترته!
روی مبل چرم و راحتی که نشسته بودم تکونی خوردم و جواب دادم:
_آره تولد هیواس
دکتر روانشناسم مو و ریش های جو گندمی داره
عینک مستطیلی بزرگشو روی چشم هاش مرتب کرد و گفت

_جیمین عکسشو بهم نشون داده خیلی زیباست درست مثل عروسک چند سالش میشه؟

از یادآوری دخترم هیوا لبخند بزرگی میزنم
_پنج سالش میشه
ریچارد دوباره عینکشو مرتب کرد
دکتر روانشناسی که به پیشنهاد جیمین پیشش میام
یه مرد جا افتاده و آرومه
که میذاشت مدت ها براش صحبت کنم ...
_خب ... اوضاعت این روزها چطوره؟از آخرین جلسمون چهل روز میگذره ...
کمی روی مبل راحت تر نشستم
از مبل های چرمی با اینکه راحتن متنفرم
هم پر سر و صدان هم باعث میشن عرق کنی ...
هوای این روزها هم گرم بود و به شدت شرجی
باید یادم باشه که هیوا رو ببرم ساحل ... درست مثل تهیونگ عاشق ساحله ... الان بهترین زمانه ...
جواب ریچارد رو در حالی دادم که توی ذهنم داشتم هیوا رو میبردم ساحل:

_حالم نسبت به قبل بهتره ... ولی میدونی دکتر من همیشه یه حفره ی خالی توی سینم دارم ... درست سمت چپم و توی قلبم شاید مثل قبل کمتر بهش فکر کنم ولی همیشه میتونم جای خالیشو حس کنم ...

_این طبیعیه جونگکوک ... من ازت نمیخوام که خودت رو از حق عادی خودت محروم کنی ... اما میخوام که قدم به قدم به زندگی شاد و خوبی که خودت و دخترت لیاقتش رو دارین نزدیک تر بشی ...

_من یه دختر کوچولو دارم که انگیزه بزرگی برامه ... اگه اون نبود نمیدونم چیجوری میگذروندم این سال ها رو...

_همه ما احساس غم رو تجربه میکنیم هیچ کس هیچ زمانی نمیتونه به از دست دادن عزیزاش‌عادت کنه میخوام که اینو بدونی ... و خودتو سرزنش نکنی ...

فقط سرمو تکون دادم
_من ازپیشرفتت خیلی خوشحالم ... اما میخوام بهتر از این بشی ...
چیزی توی تبلتش نوشت
_این روزا باز هم شبا کابوس میبینی؟
_نه خیلی کمتر شده ...
_بیخوابی چطور؟

_من تو طول روز فقط درگیر کارهای دفترم و هیوام بخاطر همین دوست دارم شب هارو با خودم خلوت کنم ...

_این حق رو بهت میدم اما نمیخوام توی زندگی روزانه ات اثر بدی بذاره متوجهی جونگکوک؟!

تایید کردم و ادامه داد:
_بی خوابی میتونه بی حوصله و کسل بکنه آدمو و از طرفی باعث فکر و خیال بیشتر هم میشه راستی جیمین بهم گفت سیگارتو خیلی کمتر کردی این عالیه ... الکل رو چیکار کردی
؟
_فقط شب ها یا جلسات کاری ... سعی میکنم خیلی سبک بنوشم
_اوضاعت با هیوا چطوره؟تنها بزرگ کردن یه بچه سخت نیست؟
اولین بار بود که توی تموم این جلسات این سوال رو پرسید
بزرگ کردن هیوا سخت بود؟

Number one  TAEKOOK / KOOKVDonde viven las historias. Descúbrelo ahora