𝑁𝑎𝑚𝑗𝑖𝑛 𝑂𝑛𝑒𝑠ℎ𝑜𝑡 𝐶𝑜𝑙𝑙𝑒𝑐𝑡𝑖𝑜𝑛. وانشات های نامجین

Brat

Nj Pov:

خدا میدونه چی به سر جین اومده.
اون مثل یه دلقک رفتار میکنه. خیلی غیرعادیه، اون همچنان به بحث و جدل ادامه میده. نمیدونم چه بلایی سرش اومده ما الان یه سال لعنتیه که دوست پسریم ولی اولین باره که اینجوری میشه. و با تمام این فکرها تصمیم گرفتم با او صحبت خوبی داشته باشم.

"جین؟"

"بله؟"

"بیا اینجا"

"چرا؟"

قبلاً از خط گذشته بود اما تصمیم گرفتم آروم باشم. خدایا

خودش میدونه چه بلایی سرش اومده.

"ازت خواستم بیای اینجا"

به وضوح میبینم که چشماشو گرد کرد و 5 اینچ از من فاصله گرفت.

"بشین"

اون این بار بدون هیچ اقدام سهل انگارانه ای وایساد و بعدش نشست.

"میدونی اگه مشکلی پیش اومد میتونی بهم بگی، درسته؟"

"آره، خب؟"

به خدا قسم، جین پشیمون میشی اگه رفتارای وحشیانه مو ببینی.

"چیزی اذیتت میکنه؟"

"نه"

"پس، من میخوام بپرسم واسه چی، انقد بد اخلاق شدی؟"

این بار به پشتی مبل تکیه دادم و دستامو روی سینه‌م قفل کردم و به نظر کاملاً مسلط بودم. و من میدونم که جین نمیتونه با این کار کنار بیاد.

"من بداخلاق نیستم"

پاسخ ساده‌ش باعث شد آتش درونم بیش از پیش شعله ور شه.

"پس چرا همیشه در مورد همه چیز بیخیال به نظر میای؟ همیشه به سوالای من جواب بی ربط میدی که خیلی آزاردهنده‌ست و من بهت میگم که این نوع رفتار واقعا قابل قدردانی نیست. فکر می کردم چیزی اذیتت میکنه، اما به نظر میرسه تو ریدی تو همه‌چی. هدفت چیه؟!"

همه چی رو بهم ریختم اون باید بدونه که داره چه غلطی میکنه و منم چه احساسی دارم.

"بس کن نامجون، تو موضوع رو بزرگ میکنی.
کسی نیستی که به من بگی چیکار کنم یا نکنم."

خودشه! دیگه بسه! چند بار بهش فرصت دادم تا خودشو ثابت کنه اما اون خودشو باخت. اون باید مجازات شه.

بلند شدم و رفتم اما فراموش نکردم که بگم

"یه اینچم از اونجا تکون نخوری."

از لحن دامم استفاده کردم و میدونم که جین اصلا نمیتونه دربرابرش مقاومت کنه. وقتی دیدم که مطیعه پوزخندی زدم و رفتم تا وسایل ضروریو بیارم.

برگشتم و دیدم تو همون حالت نشسته.
و وقتی چشمش به جعبه ای که آوردم افتاد، بلافاصله چشماش هاش گشاد شدن.